مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

نوروز 97

1397/1/28 10:15
نویسنده : مامان فرخنده
825 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر نازم :

خیلی وقته برات از خاطراتت ننوشته چون اسفند و فروردین ماه اوج کارم هست حالا امروز وقت کردم چندتا از خاطراتت را بنویسم.

امسال خیلی ذوق سفره هفت سین داشتی تقریبا از وسطهای اسفند ماه میگفتی پس چرا نمیریم وسایل هفت سین بخریم بخاطر همین پنج روز زودتر سفره هفت سینمون را چیدیم .

یکم فروردین ماه هم صبح که از خواب بیدار شدی وسایلمون را گذاشتیم توی ماشین وحرکت کردیم بسوی رشت وکلی ذوق میکردی که رفتی پیش خاله هات و اونجا هم به دید وبازدید عید گذشت .

یه روز سر ناهار برگشتی گفتی مامان برای من خیلی عجیبه شما توی رشت زندگی میکردی بابا حمید توی تهران بعد چه شکلی باهم ازدواج کردید که همه کلی برات خندیدیم.خندهخندهخنده

یه روز هم با خاله فایزه رفتی بیرون چون اون جایی کار داشت موقع برگشت میگه ملیسا بیا ببرمت برات اسباب بازی بخرم که مغازه اول هر چقدر تو نگاه میکنی میگی من چیزی خوشم نیومده مغازه دوم برمیگری میگی که من میکروسکوپ میخوام خاله فایزه میگه برگشتم گفتم ملیسا اصلا میدونی میکروسکوپ چیه وتو هم قشنگ براش توضیح دادی وخاله فایزه هم برات خرید.تعجبتعجبتعجب

موقع برگشت به تهران هم از دوشب قبلش شروع کردی به گریه کردن که من دوست دارم رشت زندگی کنیم همین جا یه خونه بگیریم بابا حمید بره وسایلمون را بیاره همین جا بمونیم من از تهران خوشم نمیاد طوریکه شب آخر اشک همه را در آوردی خلاصه کلی باهات صحبت کردم وخاله فرانک هم قول داد که مدرسه ات تموم شد با شبنم میاد خونمون می مونند واین شکلی شد که راضی شدی و ما برگشتیم.

این روزها بیشتر سوالت روی تعداد بچه میگذره واز همه میپرسی که شما چندتا بچه هستید دیروز به من میگی مامان ده تا بچه خوبه من بیارم میگم نه مامان خیلی زیاده میخوای بیاری دو تا سه تا بیار بعد برگشتی به من میگی پس مامان شما چه شکلی جرات کرد پنج تا بچه آوردسکوتسکوتسکوت

ملیسا وتدی سگ نوید کلی باهاش بازی کردی وگیر دادی که ما هم سگ بخریم

پسندها (14)

نظرات (4)

شادیشادی
8 اردیبهشت 97 11:22
سلام فرخنده جونم. خوشحالم که تعطیلات بهتون خوش گذشته . ایشالا سال خوبی در پیش داشته باشین. ملیسای گلم هم مثل همیشه جیگر و دوست داشتنی و شیرین زبون. این ها چون خودشون تک فرزند هستن فکر کنم تلافی شو سر ما دربیارن و کلی نوه بزارن تو دامنمونخندونک خلاصه عزیزم باید خودمونو آماده کنیم برای نوه داری چشمک آوینا هم خیلی سگ دوست داره.... راستش خودم هم خیلی دوست دارم و خیلی به این موضوع فکر میکنم ولی واقعا دردسرسش زیاده. بخصوص تو آپارتمان و ... میبوسمتونبوس
مامان فرخنده
پاسخ
سلام شادی جون دقیقا همین طوره تازه ملیسا بهم میگه ببین تو میری سرکار مامانی من را نگه میداره منم رفتم سرکار چون تو میشی مامان بزرگ بچم باید ازشون مراقبت کنی آخه یکی نیست بهش بگه من یه دونه گذاشتم برای مامان بزرگش نه مثل این که میخواد برام 5تا نوه بیاره خدایا به دادم برسخستهخستهخسته سگ خیلی خوبه ولی واقعا توی آپارتمان نگهداریش خیلی سخته ببوس روی ماه آوینا جون رابوسبوسبوس
عمه فروغعمه فروغ
10 اردیبهشت 97 14:37
سلام به روی ماه مامان فرخنده و ملیسای گلمحبت ای جانم هزارماشالله به ملیسای خوش زبونبوس بهار زندگیتون همیشگیمحبت میبوسم روی ماهتون روبوس
مامان فرخنده
پاسخ
سلام فروغ جون ممنون از محبتت شما هم ببوس روی ماه آرشیدا جوووووووووون رابوسبوسبوس
مامان مهسامامان مهسا
22 اردیبهشت 97 16:40
چه دختر نازی😙😍
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون از لطف شمابوسبوسبوس
مامان ويهان جونمامان ويهان جون
2 خرداد 97 10:01
خوشگل من مليسا جون عزيز من فرخنده جون خيلي دلم تنگه وبلاگتون شده بود متاسفانه مشكلات روحي خانوادگي و درگيري هاي كاري بهم فرصت نميداد سر بزنم ايشالله ايام به كامتون باشه كلي حظ كردم از ديدن عكساي خوشگلتون
مامان فرخنده
پاسخ
سلام مهسا جون اتفاقا خیلی به فکرت بودم که چرا نه توی اینستا و نه وبلاگ خبری ازت نیست امیدوارم مشکلاتت زودتر حل بشه وهمون مهسا پر جنب و جوش وشادو وسرحال خودمون باشی عزیزززززمبوسبوسبوس