علاقه شديد
دختر گلم ديروز كه طبق روال روزهاي قبل ساعت 15:30 از سركار اومدم دنبالت كه بريم خونه كه تا زنگ زدم درب باز شد ، مامان بزرگت گفت مليسا 5 دقيقه است از توي آيفون داره كوچه را نگاه ميكنه كه تا تو بياي كه تا من را ديدي داشتي پستونك مي خوردي پستونكت را ازدهانت در آوردي شروع كردي من را بوس كردن من هم بغلت كردم گفتم الهي من برات بميرم نبينم كه تو چشم انتظار باشي بعد صورتت را چسبوندم به صورتم كه تو صورت من را بوس كردي واي كه من چقدر خوشحال شدم خيلي خسته بودم ولي خستگيم با اين بوس كردنات در اومد بعد بابا بزرگت گفت پس من چي كه تو دوباره اومدي سمت من با اون دستهاي نازت صورتم را ناز كردي گفتي مامان ناش يعني مامان ناز كه من هم خوشحال شدم گفتم يعني مليسا تو اينقدر من را دوست داري آخه من قربونت بشم الهي من پيش مرگت بشم . هرموقع ميخوام نازت كنم مي گم آخ دردت به جونم كه تو هم ياد گرفتي مي زني به سينه ات ميگي آخ آخ درد واي كه من چقدر خوشحالم كه خدا تورو به من داده خدايا تموم اونهايي كه دوست دارند مادر بشند اين لذت شيرين را ازشون دريغ نكن آمين.
مليسا جونم هميشه سعي كن همين طور با محبت و دوست داشتني
بموني قربون اون شكلت بشم الهي.