مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

كفش خريدن

1392/11/30 11:58
نویسنده : مامان فرخنده
1,640 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گل مامان خوبي ديگه براي خودتت خانومي شدي قلبقلب

قربونت بشم نميدوني بعداز ظهر ها چه شكلي ميام دنبالت كلي توي راه قربون صدقه ات ميرم واي وقتي ميرسم بهم ميگي شلام شلام ديگه من خسته نيستم بعضي اوقات هم كه مياي صورتمو بوس ميكني انگار دارم روي ابرها راه ميرم.

                                                       

 

 

 

شکلک های محدثه

        

            

 

   

جمعه ظهر داشتيم باهم بازي ميكرديم گفتم مليسا نهارتو خوردي خوابيدي با بابا حميد ميريم بيرون يهو ديدم رفتي توي اتاقت كاپشن وكلاه و جواربتو آوردي گفتي بوپوش بيريم گفتم كجا من گفتم غروب نه الان گفتي جولاب بوپوشم شلده( جوارب بپوشم سرده)خلاصه از تو اصرار منم كه مادر حساس باهم رفتيم تا سر خيابون تا اومديم توي كوچه خودمون گفتي نه نه گفتم بريم ببينم چرا ما نبوديم پيشي اومده خونمون كه با اين ترفند راضي شدي اومديم خونه.

 ناهارتو خوردي ولي از خواب خبري نبود به حميد گفتم بريم من يه كفش براي خودم بخرم تهران هم كه قربونش برم از اين ور شهر به اون ور شهر يه مسافرت بين شهري ميشه با اون ترافيك هاش توهم يكساعت ونيم توي بغلم خوابيدي تا رسيديم به پاساژ مورد نظر توهم تا اون همه كفشو ديدي كلي ذوق كردي گفتي كفش كفش گفتم آره اومديم كفش بخريم اولين مغازه يه كفش ديدم توهم تازگيها قربونت بشم راه نميري فقط ميگي بغل اونهم فقط بغل من بغل حميد نميري گفتم پس حميد توبغلش كن تامن اين كفشو بپوشم توهم رفتي بغل حميد وجيغ و گريه كردنت شروع شد انگار كه منو داشتند ازت ميگرفتند اشك ميريختي ميگفتي مامان مامان  

منم سريع كفشو پام نكرده بغلت كردم از مغازه رفتيم بيرون كه تو گفتي باكنك از اين بادكنكهاي يك متري بود كه دوتا بهم گره خورده حميد اونو برات خريد توهم خوشحال توي بغل من با اون بادكنكت وعروسك گچلت تازگيها هرجا ميريم عروسكتو هم بغل ميكني با خودتت مياري نه كه خيلي راه ميري من بايد عروسكت را بغل كنم القصه:

مغازه دوم يه كفشو انتخاب كردم گفتم حميد من كه اينو بدم بغلت يا بذارم زمين جيغ وداده كه ميكنه دونفر هم توي مغازه روي صندلي نشسته بودند محض رضاي خدا هيچكدومشون بلند نشدند گفتم پس حميد تو بوت منو دربيار تا من كفشو بپوشم حميد كه داشت كفش منو در مياورد تموم مردها داشتند منو چپ چپ نگاه ميكردند كه اين زنه ببين چه شمريه كه بيچاره شوهرش بايد براش كفش دربياره خنده ام گرفته بود حميد هم هي ميگفت مليسا ببين چه كارهاي با ما ميكني ومن هم تصميم گرفتم با همون يه پا پرو كردن اونو بخرم چون با وضيعتي كه تو براي ما گذاشته بودي امكان اينكه من بخوام برم مغازه هاي ديگه كفش ببينم درصدش پائين بود وبه اين نتيجه رسيديم كه اگه بخوايم بريم خريد ديگه تو بايد بري پيش مامان بزرگت بموني.

             تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تازگيها تا ميبيني دارم غذا درست ميكنم وسرم گرمه ميگي ماني چي كار سوالسوال

ديشب تلويزيون داشت تبليغ نشون ميداد توهم كه عاشق تبليغات هستي چون داشتي توي اتاقت بازي ميكردي گفتم مليسا بيا حه چون تبليغات تلويزيونو ميگفتي حه حه ديدم دويدي اومدي گفتي تب بيغ (تبليغ)خندهخنده

عشقت به عروسكات زياد شده برخلاف كوچيكيت كه اصلا با عروسك بازي نمي كردي ولي الان عروسكاتو به ترتيب ميچيني بعد هي بوسشون ميكني من هم بهت ميگم اينا ني نيت هستند بيار من هم بوسشون كنم توهم به ترتيب برام مياري من يه دونه عروسكاتو بوس ميكنم يه دونه تورو بعد ميگم قربون تو و اون ني ني هات بشم عشق منماچماچ

هر روز بعد از ظهر مگي اس مت چيه مل مل ( من بايد بپرسم اسمت چيه تو هم ميگي مل مل)

خيلي زياد دوست دارم مخصوصا كه الان ديگه شيرين زبوني ميكني و كلي خوردني شدي.قلبقلب

 

اينجا 6:30 صبح بيدار شدي رفتي دوربين را در آوردي به من ميگي عكش عكش گفتم ازت عكس بگيرم پس وايستا داشتي پستونك ميخوردي پستونكتو در آوردي اين ژستو تحويل من دادي با اون موهاي شونه نكرده اتچشمکچشمک

 

اينم وقتي بذاري موهاتو گل سر بذارم ببين چه خوشگل ميشيقلبقلب

تازگيها هم بايد جاي دكوري بشيني دوتا دیگه دندون داری در میاری بخاطر همین همش دستت توی دهنته زبانزبان

  قربون اون نگاه كردنت بشم من خوشگل، عسل ،شيرين، زندگي  قلبقلب                    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان تینا و رایان
30 بهمن 92 16:03
ببین تو دلشون چی ها که بهت نگفتن اونایی که تو مغازه بودن دیدن همسر داره کفش پات میکنه ببوس این دخمل ناز رو خصوصی هم داری
مامان فرخنده
پاسخ
وای نگو قیافه همه اشون جلوی چشممه هیچ وقت فراموش نمیکنم جا داشتند من را میزدند به قول حمید دیگه نمیدونند شمر واقعی یکی دیگه بوده نه من
مامان دیبا
30 بهمن 92 17:50
این دختر شیرین زبون عشق منه بوووووووووووس برای اون ژست 6.30 صبحش
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی گلم دیدی چه ژولی پولی بود بعد بهش میگم بیا بخواب الان همه نی نیها خوابند میگه دد دد
مامان دیبا
30 بهمن 92 19:38
البته دیبا ی ما هم اون موقع اصولا بیدار هست! عزیزم خصوصی داری
مامان فرخنده
پاسخ
من نمیدونم بچه های الان چرا اینقدر سحر خیز هستند البته بزرگتر که میشند خیلی بهتر میشند امیدوار باش مامانی
مهنوش مامان ماهان ولیانا
30 بهمن 92 22:29
خاله جون تو خودت عروسکی که..عروسک برای چی با خودت میبری عسلکم؟ چقدر خانوم کله سحر قبراق و خبردار وایساده!..این بچه های این دور و زمونه چرا همه شون انقدر سحر خیزند؟؟ خواب ندارن ورجکا... بوووووس برای ملیسای نازم با اون موهای اشفته بانمکش
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی خاله مهنوش به پای لیانا عروسک نمیرسه چشای نازتون قشنگ میبینه روزهایی که تا ساعت 9:30 میخوابه من این شکلی میشم ببوس ماهان ولیانا نازو
سمیرا
1 اسفند 92 10:16
فرخنده جون بی زحمت این دخمل مهربون و شیرین زبونتو از طرف من یه ماچ محکمممممممم کن اون لپای خوشملشم بکش
مامان فرخنده
پاسخ
خاله جون روزی چندبار خودم دارم اینکارو میکنم ازبس شیرینه هی خوشم میاد هی لپشو میکشم مواظب خودتتون باشید عزیززززززززززززززم
مامان آیسو وآیسا
1 اسفند 92 11:43
عزیززززززززززززم عزیزززززززززززم خوبه مردای تو مغازه نگرفتن همسری رو یه فصل کتک بزنن که آخه این چه کاریه...دوستم من جای تو باشم همش با ملیسا میرم خرید هرچی دق دلی داری همونجا از همسری در میاری خوبه که... خوب مبارکه کفش نو...قربون دخمل ناز برم که اینقدر مامانی شدی...تب بیغ یعنی منو کشت چه نازه حرف زدنت قربونت برم...
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی گلم پیشنهادت خوب بود چرا به فکر خودم نرسید نمیدونم باید چیکار کنم خیلی خیلی زیاد به من وابسته شده دیگه وابستگی نمیشه گفت اذیته من نمیدونم اینکه اینقدر به من وابسته است پس چه شکلی پیش مامان بزرگش میمونه ببوس آیسو وآیسا خوشگلو
زهره مامان مرسانا
3 اسفند 92 13:46
الهی نازت بشم ملیسا خوشکل واقعا نمیشه با این وروجکا بازار بریم اگه هم بریم با درد سر همراه دیگه گل سر زدی چه نازتر شدی عروسک کاش مرسانا هم میزاشت حداقل واسه عکس به موهای فرفریش گل سر بزنم به قول شما ارزو به دل موندم
مامان فرخنده
پاسخ
خاله فقط در حد 5 دقيقه زد ومن را از آرزو به دلي در آورد ببوس مرسانا گلو
ایدا
4 اسفند 92 9:07
سلام سلام. دلم براتون تنگ شده بود. الهی من فدای عروسکم بشم خوب مامانش رو برای خودش می خواد دیگه!! تو طول هفته که مامانش کار داره بقیه اش مال ملیسا خوشگله هست دیگه!!
مامان فرخنده
پاسخ
واي آيدا جون ديگه نگو واقعا همين شكلي بچه هاي الان متوجه ميشند مثلا ديروز كه رفتم دنبالش اگه بدوني چقدر خودشو لوس كرد هي ميگفت بوخون من همش وقتي هستم براش اينو ميخونم خوشگل دارم يه دونه نفس دارم يه دونه عشق دارم يه دونه جيگر دارم يه دونه اين مدلي نازش ميكنم تا ديگه نمي خوندم ميگفت بوخون بوخون ميبيني چقدر خودشو تحويل ميگيره
ایدا
4 اسفند 92 11:36
عسل منه ملیسا بالاخره بچه متوجه میشه و دلش تنگ میشه انوقته که فکر می کنه اگراز بغلت بیاد پایین ممکنه دوباره بری و پیشش نباشی. در نتیجه آقای پدر موظف میشه کفش پای شما بکنه که به عروسک کوچولو بر نخوره
مامان فرخنده
پاسخ
يعني مليسا داره براي خودش حكومتي ميكنه بيا ببين هم براي ما وهم براي مامان بزرگش اينها چون تك نوه است و از اونجايي كه حميد تك فرزنده ومامانش دوست داشت دختر داربشه ديگه تا آخرش برو كه اين وروجك چه دلبري داره ميكنه ومن ميترسم لوس بار بياد
fafa
6 اسفند 92 12:31
الهی فداش بشم که اینقدر شیرینه این ملوسک ماچچچچچچچچچچچ آبدار
مامان فرخنده
پاسخ
خدانكنه عزيزززززززززززم ممنون از محبتت خاله جون
مامان دیبا
7 اسفند 92 14:21
ما عکس جدید می خوایم از گل ناااااااازمون. مامان فرخنده زود بیا و عکس بزار
مامان فرخنده
پاسخ
خاله جون فعلا مقدور نیست مامانم در حال خونه تکونی وخرید کردن هست من هم که هی میریزم کارش را دوبرابر میکنم به خاطر همین فعلا با کمبود وقت مامانم مواجه شده واین مدلیه
مامان کوثری
7 اسفند 92 15:51
سلام چاپ روی گلاسه 10 عدد 30000 تومان میشه و به اضافه 7000 تومان هزینه پست و من امشب سعی میکنم آماده کنم نمونه کارتون رو نشون بدم تایید کنید چون تعداد ازش میخواین تخفیف من برای شما هزینه طراحی رایگان هست
مامان فرخنده
پاسخ
باشه عزیزم قبول فقط وارد وبلاگت نمیتونم بشم همش ارور میده
مامان مینا
10 اسفند 92 20:00
ماشالا ماشالا خیلی ناز و ملوس شدهمامانی کفش خریدن خیلی باحال بود بزار نگا کنن چششون دربیاد همش که نمیشه مرد سالاریحالا همسری کمکت کرده .این رفتارا تو کشور ما خیلی به چشم میاد و همه تعجب میکنند
مامان فرخنده
پاسخ
آره عزيزم كاملا با هات موافقم كوه كه جابه جا نكرده يه كفش پامون كرده حالا اگه برعكسش بود يعني من كفش باهاش ميكردم ديگه هيچ كس منو چپ چپ نگاه نميكرد تازه ميگفتند چه زنه وظيفه شناسيه اينجا ايران ديگه بيشتر از اين نميشه توقع داشت ببوس كارن خوشملو كه خيلي داره ناز ميشه
مامان لیانا
13 اسفند 92 16:18
عزیز دلم مبارکت باشه چه لباسای خوشگلی گرفتی..چه قدر هم خوش سلیقه هستی چه پیراهن ناز و خوشرنگی انتخاب کردی..واییی اینارو تنت بکنی چه عروسکی میشی..عروسیه خاله جونت هم پیشاپیش مبارک باشه..فرخنده جون خداروشکر که بالاخره موفق به خرید کفش شدی..ما هم خانوادگی تو اتاق پرو میریم کاریش نمیشه کرد تا این عسلی ها بزرگتر بشن
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي مرجان جون نظر لطفته عزيززززززززززززم چشاي نازت قشنگ ميبينه اميدورام شما هم زودتر موفق به خريد كردن بشيد اتاق پرو خانوادگي را خيلي خوب اومدي فعلا بايد صبر كرد تا اين پرنسس ها بزرگ بشند گل روي هر دو تون را ميبوسم