آرايشگاه رفتن مليسا
سلام قند عسل مامان به قول خودتت كوربونت بشم من (قربونت بشم من)تازگيها در حال قربون صدقه عروسكت هستي هي بهش ميگي كوربونت بشم من وخيلي با ناز اين جمله را ميگي ومن غش ميره دلم برات
علاقه خاصي به فيلمهاي نوزاديت پيدا كردي وروزي چند بار مي بيني بهم ميگي سي دي ني ني بذار وجالبه توي اون فيلمها چون خودم همش در حال فيلم گرفتن بودم فقط صدام هست ولي تو هر وقت توي خيابون بچه اي را توي بغل مامانش ببيني ميگي بغل مامان فخونده است ،جمعه رفتيم پارك يه پسر بچه يكساله بغل مامانش بود سريع گفتي ني ني بغل مامان فخونده است گفتم مليسا من كه پيش تو هم اون بغل مامان خودش هست ولي تو ميگفتي بغل مامان فخونده است خيلي برام سوال شده كه چرا همه مامانها را ميگي مامان فخونده است .
يكشنبه اون هفته با ترس ولرز بردمت آرايشگاه كه موهات را كوتاه كنيم البته قبلش باهات كلي حرف زدم كه ميخوايم بريم آرايشگاه خوشگل بشيم موهامون را بزنيم وتو هم خوشحال به حميد ميگفتي ميخوام برم آرايشگاه موهامو بزنم به حميد گفتم ما داريم ميريم الان ميام بعيد ميدونم بشينه اين را هم بهت بگم هر موقع كه خودم ميخواستم برم آرايشگاه تو با من اومده بودي يعني كاملا با محيط آرايشگاه آشنا بودي وقتي رفتيم همه گفتند اومده موهاشو كوتاه كنه گفتم آره ولي بايد روي پاي خودم بشينه روي صندلي نميشينه تا اومدند برات پيش بند ببندند تو گفتي نه گفتم براش نبنديد البته قيافه ات هم جوري بود كه همه ميگفتند نمي ذاره الان ميزنه زير گريه تا اينكه من را سر بلند كردي و مثل دختر خانمها ي خوب روي پام بودي وخانم آرايشگر قشنگ موهات را كوتاه كرد همه مي گفتند چه دختر خوبي اصلا گريه ولج نگرفت و آرايشگره گفت اتفاقا امروز همش مشتري بچه داشتم و مليسا تنها بچه ايي بود كه اصلا اذيت نكرد فقط بخاطر اين بود كه به اين محيط آشنا بود وموقع اومدن هم باهاش قشنگ خداحافظي كردي خانم آرايشگره گفت نه با هام دوست هست قهر نكرده توي راه هم كلي تشويقت كردم وسريع رسيديم خونه بردمت حموم چون پيش بند نبسته بودي لباست كلي مويي شده بود وتا بهت مي گفتيم خوشگل بودي خوشگل تر شدي كلي ذوق ميكردي وخوشحال ميشدي.
حالا بريم سراغ عكسهاي خوشگل مامان
وقتي مليسا از آرايشگاه بر ميگردد
قربون اون خنديدنت بشم من
جمعه رفته بوديم شهر كتاب كلي كتاب داستان خودتت برداشتي اومديم بيرون گفتم وايسا ازت عكس بگيرم گفتي تو هم بشين وكتابها هم جلومون باشه مليسا درحال چيدن كتابها توي خيابون