روزانه هاي دخترم
سلام عشق مامان قربونت بشم واي كه ديشب چقدر تيم ملي را تشويق كردي با حميد داشتيم فوتبال ايران و آرژانتين را نگاه ميكرديم كه تو تا ديدي حميد تشويق ميكنه تو هم هي ميگفتي هورا وتازه داستان ما شروع شد چون ميگفتي مامان بگو يك دو سه حميد هم دست بزنه بعد تو جيغ و دست بزني بگي هورا جاهايي كه من وحميد داد ميزديم ميگفتيم واي واي تو هم مي گفتي واي واي خيلي بازي قشنگي بود و توهم كه هي تشويق ميكردي بيست دقيقه آخر هم گفتي حميد پاشو مامان پاشو ماهم ايستاده بايد دست وجيغ و هورا ميكرديم اين قشنگترين فوتبال عمرم بود كه با تو شكلات مامان ديدم وكلي من وحميد كيف كرديم وقتي نگاهت ميكرديم كه تو با چه انرژي اي داري تيم ملي را تشويق ميكني هرچند دقيقه 90 مسي زهرش را به ما ريخت وگل زد ولي فوتباليستها جوانمردانه بازي كردند وبعد از بازي هم هرچند حميد خيلي ناراحت بود ولي تو همش ميگفتي تشويق كنيم بعد هم جو گير شده بودي رفتي توپت را آوردي با هم فوتبال بازي كرديم.
خدايا بابت تموم اين لحظه هاي قشنگ ازت ممنونم كه شاهد بزرگ شدن ميوه زندگيمون هستيم.
تازگيها به هر بهونه اي شده غروب يا با من يا با حميد بايد بري خريد مثلا ديروز غروب چون نبرده بوديمت خريد ساعت 8 شب گفتي شير ميخوام گفتم مليسا تو شير ميخواي تو كه شير نميخوري ولي تو رفتي در يخچال را باز كردي گفتي شير ميخوام گفتم نداريم بريم شير بخريم من و تو لباس پوشيديم رفتيم سوپر ماركت شير خريديم كه تو تا فهميدي شير هست نخوردي فقط ميخواستيم بريم خريد خوشگل مامان.
مراحل تكامل صدا كردن من:
ماما،ماني،فخونده،مامان جانم و حالا هم خيلي قشنگ وبدون غلط بعضي اوقات ميگي مامان فرخنده ومن هم كلي ذوق و در ابرها سير ميكنم.
هر روز بعدازظهر هم بايد فيلم عروسيمون را نگاه كني وكلي خوشت مياد ميگي عروسي مامانه ،مامان ميرقصه دفعه اول كه داشتي نگاه ميكردي كسي را نمي شناختي تا اينكه من برات توضيح دادم بعد از يك ربع دقيق نگاه كردن گفتي علوس بشم گفتم حالا جلوتر از تو هستند نميخواد اينقدر عجله كني واي كه تو عروس بشي من كه فكر كنم سكته رو ميزنم از ذوق ديدن تو توي لباس و تور سفيد عروسي.
روز تولدت هم نيومدم سركار تو هم رفتي خونه مامان بزرگت ومن مشغول شدم به تزئين كردن خونه و وقتي بعدازظهر اومدي خونه را ديدي كلي خوشحال شدي و هي ميگفتي چه خوشگله باكك(بادكنك)چه خوشگله.
البته به حميد گفته بود بادكنك ازيك رنگ بخره كه حميد جان در رنگهاي متنوع خريدند و چند تا بادكنك در طي باد شدن تركيدنت و مجبور شدم اين شكلي تزئين كنم ولي تو خيلي خيلي خوشحال شدي.
اين هم كيك خراب شده كه يك لحظه از تو غافل شدم جنابعالي دست را گذاشتي روي كيك وقسمت دوسالگيت مبارك خراب شد عيبي نداره شد يه خاطره.
مليسا در حال بررسي كردن شمع تولد
اين هم كادوي مامان وبابا بزرگت
من وحميد با تو رفتيم برات عروسك بخريم كه تو چشمت اين ماهي را گرفت گفتي فقط همين را ميخوام واين شد هديه تولدت.