اولين ديدار مليسا و خاله فرشته
جمعه ساعت 7 صبح خاله فرشته و دويده اومدند بابا حمبد رفته بود دنبالشون چون توخواب بودي من نرفتم بعد ازسلام واحوال پرسي دويده به زبان ايتاليايي گفت ميخوام مليسا را ببينم چون ايراني فقط بلده بگه سلام خوبي بعد با خاله فرشته و دويده اومديم توي اتاق خواب تو مثل فرشته ها خواب بودي اشاره كردم زياد سرو صدا نكنيد چون تا ساعت 9 بايد بخوابه وگرنه بداخلاق از خواب بيدار ميشه خاله فرشته هي ميگفت اي جانم بعد ديدم داره اشكهاي چشاشو پاك ميكنه دويده هم به زبون خودشون قربون صدقه ات رفت بعد ما نشستيم گل گفتيمو خنديديم چون من و دويده هم سن هستيم وسال تحويل 2011 من رفته بودم ايتاليا كلي با هم جوريم و شوخي ميكنيم اون موقع ماماني تو اصلا وجود نداشتي بعد سوغاتيها را...