مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

مسافرت به شمال

1392/6/31 11:33
نویسنده : مامان فرخنده
520 بازدید
اشتراک گذاری

قلبمليسا جونم بعداز ده روز مسافرت دوباره برگشتيم اومديم خونمون وحالا مي خوام برات از كارهاي كه توي مسافرت انجام دادي برات بنويسم چهارشنبه 20/6/92 ساعت 18:30 بخاطر اينكه دخترم اذيت نشه با هواپيما رفتيم رشت و تو اينقدر دختر خوب و خانم بودي كه مهماندار هي مي رفت و مي گفت اين چقدر راحت نشسته بچه هاي اين سني معمولا نميشينند گريه مي كنند گفتم دخترم از اين كوچيكتر هم بود يعني 6 ماهت بود دوباره به خاطر اينكه من كار داشتم با هواپيما رفتيم رشت اون موقع هم اذيت نكردي همه را نگاه مي كردي وقتي رسيديم فرودگاه شهاب و شبنم اومده بودند فرودگاه دنبالمون بعد چون شب تولد خاله فرانك وتولد 15 ماهگي تو بود كيك شكلاتي خريديم رفتيم خونشون خاله فرانك وخاله فائزه كلي بوست كردند گفتند چقدر بزرگ شدي مليساجونزبانهوراوباهاشون زود جور شدي ولي شب كه عمو حشمت اومد تو از اون خجالت مي كشيدي وهمش چشمت را مي بستي فردا صبح هم كه عمو سمير اومد از اون هم خجالت كشيدي .

 با خاله فائزه و عمو سمير رفتي بيرون توي بيرون رفتن با همه مي رفتي آخه خانم خيلي ددر را دوست دارندخندهعینکبای بایهواي رشت توي اون هفته خيلي شرجي بود واز اونجايي كه تو خيلي گرمايي هستي وقتي خيلي گرمت مي شد كولر گازي را نشون مي دادي كه روشن كنيد خاله هم برات روشن ميكرد شبنم كه رفيق فابريكت بود هرجا مي رفت تو هم باهاش مي رفتي شب روي پاي شبنم مي خوابيدي ومن به شبنم مي گفتم در اوج جواني مادر شدي.كلماتي كه مي توني بگي عبارتند از:

مامان- بابا- حم (حميد)- ددر- ببل (بغل)-نه نه- ماشت-حه (تبليغات تلويزيون)-

 توي رشت دوتا كلمه جديد ياد گرفتي و قشنگ تلفظ مي كردي پنگه و حموم

بعضي وقتها لباست را نشون مي دادي مي گفتي در و مي رفتي توي حموم آب بازي ميكردي چهار شنبه هم بابا حميد اومد وما رفتيم عروسي دخترخاله سعيده تو هم كه عاشق رقص و موزيك وقتي جاز ميزد تو هم شروع مي كردي به رقصيدن بعداز شام ديگه خيلي جو گير شدي مي رفتي وسط دختر و پسرها ،شهاب و شبنم را پيدا ميكردي وبا اونها مي رقصيدي وقتي بغلت ميكرديم كه بياريمت از اون وسط بيرون ،گريه ميكردي خلاصه كلي رقصيدي وهمه ازديدن تو كلي انرژي گرفتند totalgifs.com aves gif gif 42.gifتا ساعت يك شب هم بيدار بودي و نخوابيدي بعد صبح كه بيدار شدي بهت ميگفتيم ديشب مليسا چه شكلي مي رقصيد يادت بود سريع شروع به ناي ناي كردن مي كردي و شب هم شام رفتيم خونه بابا جوني اونجا هم گفتي ناي ناي وبرات آهنگ گذاشتيم وتو رقصيدي يه چرخش هم ياد گرفته بودي از رقصها هي مي چرخيدي وما كلي بهت مي خنديديم  totalgifs.com ballet gif gif 21.gif براي خودم روي مبل نشسته بودم كه ديدم اومدي سمت من و شروع كردي دستم را بوس كردن  واينكار را چندبار انجام دادي ومن كلي ذوق كردم من هم بغلت كردم گفتم مرسي مامان كه اينقدر تو بچه با محبتي هستي من خيلي بيشتر ازتو دوست دارم كه اصلا نمي تونم بنويسم چقدر چون اصلا حد نداره عشق من.

 جمعه هم با چشماني گريان با شبنم و خاله فرانك اينها خداحافظي كرديم اومديم خونمون و دوباره تنها شديم وقتي رسيديم خونه سريع رفتي سراغ كابينتها وشروع كردي به ريختن وسايل كابينت ظاهراً دلت براي كابينتها تنگ شده بود وصبح شنبه بايد بعداز ده روز باتو بودن مي اومدم سركار چقدر برام سخت بود نمي دونم تو هم همچين احساسي داشتي صبح شنبه وقتي از خواب بيدار شدم تو هم بيدار شدي وسايلت راجمع كردم كه بريم خونه مامان بزرگت ولي من بغض داشتم اولش يه خورده ناز كردي بهم چسپيدي ولي بعد رفتي بغل بابا بزرگت و سريع در را بستي ومن خيالم راحت شد بعداز ظهر اومد دنبالت شروع كردي به گريه كردن و ديدم سرما خوردي وحالا بايد مريض داري كن چون عسل مامان آبريزش بيني داري وشام برات سوپ درست كردم وخدار و شكر خوشت اومد وخوردي مليسا جونم زودتر خوب شو چون مريض مي شي خيلي بهونه گير ميشي وهي مي گي مامان ببل کلافهآخناراحت

تورو خدا فقط زودتر خوب شو وهيچوقت مريض نشو الهي مريضي تو بياد براي من و تو زود زود خوب شي دوست دارم خيلي زياد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مليسا
2 مهر 92 10:28
سلام نفس خاله چرا آخه مريض شدي؟جوجوي ما اينقدر قشنگ ميرقصه.حالا ميخواد اسفندماه لباس عروس بپوشه بتركونه عروسيو.مليسا جونم دوست دارم.بوس بوس بوس






مرسي خاله فائزه جون تا اسفندماه رقصهاي جديدتر هم ياد ميگيرم وكلي عروسيتون مي رقصم