نيش زنبور
مليسا جونم ديروز بعدازظهر داشتي با وسايل آرايش من بازي ميكردي هي مي رفتي توي اتاق ما ادكلن و كرمها را مي آوردي مي دادي به من ، من هم مي گفتم مرسي دستت درد نكنه تو خوشت مي اومد دوباره مي رفتي برام وسيله مي آوردي كه يهو ديدم صداي گريه ات بلند شد سريع اومدم توي اتاق ديدم دست راست را گرفتي هي داري اشك ميريزي فكر كردم دستت خورده به تخت شروع كردم تخت را زدن كه تو آروم بشي ولي ديدم نه همچنان گريه ات بيشتر شد بغلت كردم ولي ديدم نمي ذاري دستت را دست بزنم رفتم پايين تخت كه ببينم اونجا چي بود كه ديدم يه زنبور خيلي بزرگ سمت پستونكت هست كه منم با تو شروع كردم گريه كردن گفتم واي بچه ام را زنبور نيش زده كه بابائي اومد سريع زنبور را كشت من هم يخ گذاشتم روي...