نيش زنبور
مليسا جونم ديروز بعدازظهر داشتي با وسايل آرايش من بازي ميكردي هي مي رفتي توي اتاق ما ادكلن و كرمها را مي آوردي مي دادي به من ، من هم مي گفتم مرسي دستت درد نكنه تو خوشت مي اومد دوباره مي رفتي برام وسيله مي آوردي كه يهو ديدم صداي گريه ات بلند شد سريع اومدم توي اتاق ديدم دست راست را گرفتي هي داري اشك ميريزي فكر كردم دستت خورده به تخت شروع كردم تخت را زدن كه تو آروم بشي ولي ديدم نه همچنان گريه ات بيشتر شد بغلت كردم ولي ديدم نمي ذاري دستت را دست بزنم رفتم پايين تخت كه ببينم اونجا چي بود كه ديدم يه زنبور خيلي بزرگ سمت پستونكت هست كه منم با تو شروع كردم گريه كردن گفتم واي بچه ام را زنبور نيش زده كه بابائي اومد سريع زنبور را كشت من هم يخ گذاشتم روي دستت تا دردت آروم بگيره ولي تو همچنان گريه مي كردي به بابا حميد گفتم تو را ببره بيرون دور بزنيد وتو ساكت شدي غروب هم برديمت داروخونه دكتر ديد گفت نه خانوم زنبور اگر نيش مي زد بايد باد ميكرد يه گاز كوچولو گرفتدش يه پماد داد برات زدم صبح كه خواب بودي نگاه كردم ديدم خدارو شكر دستت باد نكرده بغلت كردم كه با بابايي ببريمت خونه مامان بزرگت كه تا توي ماشين نشستم يه گربه اومد رد شد وتو يهو ازخواب بيدار شدي گفتي مو مو ديگه هم نخوابيدي ومن وبابائي خنديديم وصبح طبق روال همه شنبه ها كه مي برمت خونه مامان بزرگت بغل بابابزرگت نمي ري به من مي چسبي هي بايد نازت را بكشم تا تو بري پنج شنبه وجمعه ها كه خونه هستم بهم عادت ميكني ولي ماماني بايد بره سركار، دختر گلم هميشه و همه جا به فكرت هستم وخيلي خيلي زياد مي پرستمت گلم الهي من پيش مرگت بشم فدات بشم الهي تو خوشگلي و ماهي بوس بوس بوسسسسسسسسسسسس