مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

نيش زنبور

1392/6/13 14:40
نویسنده : مامان فرخنده
469 بازدید
اشتراک گذاری

مليسا جونم ديروز بعدازظهر داشتي با وسايل آرايش من بازي ميكردي هي مي رفتي توي اتاق ما ادكلن و كرمها را مي آوردي مي دادي به من ، من هم مي گفتم مرسي دستت درد نكنه تو خوشت مي اومد دوباره مي رفتي برام وسيله مي آوردي كه يهو ديدم صداي گريه ات بلند شد سريع اومدم توي اتاق ديدم دست راست را گرفتي هي داري اشك ميريزي فكر كردم دستت خورده به تخت شروع كردم تخت را زدن كه تو آروم بشي ولي ديدم نه همچنان گريه ات بيشتر شد بغلت كردم ولي ديدم نمي ذاري دستت را دست بزنم رفتم پايين تخت كه ببينم اونجا چي بود كه ديدم يه زنبور خيلي بزرگ سمت پستونكت هست كه منم با تو شروع كردم گريه كردن گفتم واي بچه ام را زنبور نيش زده كه بابائي اومد سريع زنبور را كشت من هم يخ گذاشتم روي دستت تا دردت آروم بگيره ولي تو همچنان گريه مي كردي به بابا حميد گفتم تو را ببره بيرون دور بزنيد وتو ساكت شدي غروب هم برديمت داروخونه دكتر ديد گفت نه خانوم زنبور اگر نيش مي زد بايد باد ميكرد يه گاز كوچولو گرفتدش يه پماد داد برات زدم صبح كه خواب بودي نگاه كردم ديدم خدارو شكر دستت باد نكرده  بغلت كردم كه با بابايي ببريمت خونه مامان بزرگت كه تا توي ماشين نشستم يه گربه اومد رد شد وتو يهو ازخواب بيدار شدي گفتي مو مو ديگه هم نخوابيدي ومن وبابائي خنديديم وصبح طبق روال همه شنبه ها كه مي برمت خونه مامان بزرگت بغل بابابزرگت نمي ري به من مي چسبي هي بايد نازت را بكشم تا تو بري پنج شنبه وجمعه ها كه خونه هستم بهم عادت ميكني ولي ماماني بايد بره سركار، دختر گلم هميشه و همه جا به فكرت هستم وخيلي خيلي زياد مي پرستمت گلم الهي من پيش مرگت بشم فدات بشم الهي تو خوشگلي و ماهي بوس بوس بوسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سميرا
13 شهریور 92 12:27
خدارو شكر از بس كه اين دخمل شيرينه
مامان فرخنده
13 شهریور 92 12:41
مرسي سميرا جون