اين روزهاي مليسا
سلام دختر گل من كه براي خودتت خانمي شدي ومن نميدونم بايد خوشحال باشم يا ناراحت چون ديگه تو اون مليسا کوچولی ٣.٣٠٠ گرمی نيستي دوست داري بيشتر كارهاتو خودتت انجام بدي خيلي خيلي قشنگ حرف ميزني ونيازهاتت را ميگي مامان آبه بده، مامان غذا بده،مامان بشتني ميخوام بعد توي بستني ها كيم وبستني عروسكي خيلي دوست داري در فريزر را خودتت باز ميكني كيم را به من نشون ميدي بعد ميگي مامان از اين بده وديگه نميذاري من بهت بدم حتما خودتت بايد بخوري بخاطر همين مورچه ها خيلي دوست دارند چون كل خونه را بستني بارون ميكني.
كتاب شعر مامان بيا جيش دارم را ميخونم وتو همچنان حفظ هستي و با من ميخوني :
مامان بيا جيش دارم فوري خيلي كارم لگن بيار زود برام تا خيش نشه شلوارم
تا به اين قسمت ميرسيم تو ميگي مامان پوشك پوشك (يعني مامان پوشكش كن) ميگم نه مامان اين ميخواد از پوشك گرفته شه بايد بره روي لگن بشينه وتو همچنان ميگي پوشك پوشك خلاصه اين كتابه ظاهرا خيلي روي اعصابت بود چون نشستي پاره اش كردي وريز ريزش نمودي بعد گفتي مامان پاره شد گفتم نخير مليسا پاره كرد مليسا خانوم حواستو جمع كن. تا هر كاربدي كه ميكني بهت ميگم مليسا تو ميگي حواستو جمع كون .
ازهمون كوچيكي از صداي بلند بيزار بودي اگه يه خرابكاري كني تا من بخوام صدامو برات بلند كنم جنابعالي دستت را ميذاري روي بيني ميگي مامان هيس هيس ومن توي اوج عصبانيت كلي به كارت ميخندم چون خيلي قشنگ به من ميگي هيس هيس خدايا دنيا وارونه شده.
سي ديهاي كارتونت را خودتت ميذاري توي دستگاه قشنگ بلدي روشن كني وسي دي بذاري بعد ميخواي بگي الان ميخونه خيلي خنده دار ميگي(ان ميخونه).
شبها همچنان بايد قصه خودم وخودت را بگم وتو اول وآخر قصه را قشنگ حفظ شدي ميگم يكي بو يكي نبود غير از خداي مهربون هيچ كس نبود يه دختر ناز و قشنگ بود اسمش بود مليسا بعضي اوقات ميگم تو براي مامان قصه بگو وتو ميگي :
يكي بود هيچكي نبود دختر ناز اسمش بود ميليسا قشنگ ميدوني اسمت چيه ولي اگه يكي ازت اسمت را بپرسه تو ميگي مل مل آخه چرا مامان.
حالا آخر قصه خدايا همه خوابند تو ميگي بيداري محافظ همه ني ني ها تو ميگي باش محافظ مليساي من هم تو ميگي باش مليساي من زود زود بخوابه خواب قشنگ داشته باشه بعد بهم ميگي شب بخير خدا نكنه خوابت نياد هي هر چند دقيقه يكبار بهم مي گي مامان شب بخير شب بخير من هم ميگم شب و روزت بخير بخواب مامان ، مثل ديشب كه خوابت نمي اومد بعداز چند بار بالا و پایین کردن خوابیدی.
دیروز میخواستیم بريم بيرون توروآماده كردم بعد رفتم خودم آماده شم مانتوم را كه تنم كردم يهو گفتي مامان بايستا درست كونم گفتم چيو مليسا ديدم اومدي سمت من و پايين مانتوم كه بد مونده بود برام درست كردي من وحميد به همديگه نگاه كرديم وخنديديم ولي من يه بغضي توي گلوم نشت وتوي دلم گفتم خدايا شكرت دختر من كي اينقدر بزرگ شد كه الان اون مياد جلو ولباس من را مرتب ميكنه .
خيلي خيلي زمان داره زود ميگذره وتو داري براي خودتت خانم ميشي كاش زمان كندتر بگذره ومن از اين دوران با توبودن بيشتر لذت ببرم ولي كاري نميشه كرد فقط همين وبت ميمونه كه خاطراتت را برات ثبت ميكنم و وقتي بزرگتر بشي خودتت ميخوني و اميدوارم لذت ببري . مثل هميشه بدون ادعا دوست دارم يكي يدونه خونه ما واينو بدون من و بابائي بدون تو هيچيم هيچ.
مامانهاي گل فردا روز شماست پيشاپيش روزتون مبارك وسايه اتون بالا سر خونواده هاي گلتون باشه.
حالابريم سراغ عكسهاي آتليه گل مامان
لطفا براي ديدن عكس به ادامه مطلب برويد :
مليسا تا این لحظه ، 1 سال و 10 ماه و ٩ روز و 3 ساعت و 7 دقیقه و 27 ثانیه سن دارد.