روزمرگیهای مدرسه
سلام به دختر شیرین زبونم:
این رزوها درگیر مدرسه وتکالیف مدرسه هستیم بخاطر همین زیاد وقت نمیکنم بیام وبت را آپ کنم
چون تکالیفت را میذاری میگی مامانم فقط بهم بگه از ساعت 12 تا 5 بعدازظهر بازی میکنی تازه ساعت 5 که من میام خونه باید بشینیم سر تکالیفت البته تکالیف زبانت را براحتی خودتت انجام میدی ولی بقول خودتت تهرانی نوشتن را من باید بگم(لوح نویسی فارسی).
18مهر ماه جلسه اولیا ومربیان بود ظهر اومدم مدرسه وموقع برگشت باید میرفتیم از دفتر کتاب ولوازم التحریرت را تحویل میگرفتیم که دیدم یه خانمی به تو اشاره کرد وداره صحبت میکنه که تا من نگاش کردم گفت دارم درمورد دختر شما صحبت میکنم من معلم کلاس دوم هستم اون هفته یکساعت من رفتم سرکلاسشون تنها کسی که شعر خوند واون هم شعرهای واقعا طولانی که برای یه بچه همسن این خیلی زیاد بود دختر شما بود آفرین به هوشش امیدوارم توی تمام مراحل مدرسه اش اینطور با استعداد باشه وما معلمها واقعا لذتش را ببریم باهاش کار میکنید گفتم از کوچیکی خیلی به شعر علاقه داشت ومنم کلی سی دی کارتونی شعربراش میگرفتم وبه اون کوچیکی سریع یه قسمتی را حفظ میشد گفت هوش یک چیز ذاتی هست ودختر شما واقعا با استعداده بسی من خوشحال شدم اومدم خونه کلی بغل و بوست کردم حالا هی میپرسم ملیسا چه شعری خوندی بهم نمگی قطعا یا دلبرا جان جان حامد همایون را خوندی یا پریا خانم اندی چون این دوتا شعر را حفظ هستی وبقیه بچه ها هم حتما دست زدند دورت بگردم باهوش من.
اون هفته مامانی که ظهر میاد دنبالت میگی بهش بریم پارک ومیری بازی میکنی موقع برگشت نزدیکهای خونه بودید که مامانی میگه ملیسا کتت کو از اونجایی که فوق العاده به وسایلت حساس هستی وآمار کل وسایلت را بطور دقیق داری شروع میکنی به گریه کردن ومیگی من اونو از ایتالیا خریده بودم اینجا که ندارند از اینا حالا مامانی میگه اشکی بود که میریختی گفت خب دوباره میرید میخرید در جواب گفتی ما که فعلا نمیریم گفت خب میگیم خاله فرشته برات بخره گفتی اونم که فعلا نمیاد من اون کتم را خیلی دوست داشتم خلاصه مامانی بیچاره دیده بود تو اونطوری اشک میریزی کلی نذر ونیاز کرد که برگشتید پارک همونجا باشه چون ظاهرا داشتی بازی میکردی کتت را در آورده بودی وگذاشته بودی روی صندلی پارک که مامانی از دور دید همونجوری روی صندلی پارک بوده وکلی خوشحال شد گفت ملیسا کتت پیدا شده تو هم خوشحال شدی .
طبق هماهنگی با خانم معلمتون قرار شد ماهی یک دفعه یکی از مامانها کاندید بشه وبرای بچه های کلاس کادو یک شکل بخره واز اونجایی که تو هم مثل خودم پیش قدم در اینجور کارها هستی نفر اول ما بعهده گرفتیم کادو بخریم وای که چقدر گشتم تا ده تا سنجاق یکرنگ ویک مدل پیدا کنم وبا تخم مرغ شانسی که خودتت علاقه وافری به این خوراکی داری بسته بندی کردیم وتحویل نماینده کلاستون دادیم وچهارشنبه اومد مدرسه وتحویل شماها داد که خداروشکر همه راضی بودند از جایزه ها، حالا که اونروز داشتیم بسته بندی میکردیم میگفتی مامان برای بچه های کلاس اولی هم بذار اونا هم کوچیک هستند ولت میکردند باید کل مدرسه را ما کادو میدادیم.
از اونجایی که به فروشنده بازی علاقه خاصی داری این فروشگاه را حمید برای روز کودک برات خرید وچقدر هم خوشحال شدی وحالا ما موظف هستیم از فروشگاه تو کلی خرید کنیم تازه اگه زیاد خرید کنیم تذکر هم به ما میدی که خانم چه خبره
دخترک گیس گلابتون
قسمتی از عکسهای مدرسه
اینم خرید جهازت به مناسبت روز دانش آموز