مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

روزانه دختركم

1394/2/29 8:51
نویسنده : مامان فرخنده
2,372 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دل من سريع بريم سراغ شيرين زبونيات :

دوچرخه قبلي ديگه برات كوچولو شده بود وتصميم گرفته بوديم به عنوان عيدي  برات دوچرخه بخريم يازدهم ارديبهشت جمعه صبح من وتو وحميد رفتيم بورس دوچرخه فروشها ،تا ازماشين پياده شديم تو كلي با خوشحالي گفتي مامان اومديم دوچرخه بخريم گفتم آره اولين مغازه كه رفتيم همين دوچرخه اي كه انتخاب كرديم بهت نشون دادم البته رنگ سرخابيش را تو هم دست بهش زدي تا فروشنده گفت خوب بشين روش تو خجالت كشيدي گفتي بريم خلاصه چند تا مغازه ديگه رفتيم دوباره برگشتيم همون مغازه اولي كه اون دوچرخه سرخابي فروخته شده بود واين دوچرخه صورتي مونده بود تو هم تا ديدي يه دختر وپسر ديگه اونها هم ميخواند دوچرخه بخرند سريع همين دوچرخه را گرفتي ديگه گفتي بريم ماهم گفتيم آقا همين را ميبريم وتو هم لج كه من ميخوام با دوچرخه بيام خونه گفتم ميذاريم پشت ماشين با خودمون ميبريم خونه وتو هم رضايت دادي واي كه چقدر با ديدن دوچرخه ات خوشحال ميشدي و ذوق ميكردي به حميد هم گفتي دست شما درد نكنه كه برام دوچرخه خريدي وقتي رسيديم خونه من وحميد شروع كرديم آموزش ركاب زدن را بهت ياد بديم ولي تو برعكس ركاب ميزني وهنوز موفق به ركاب زدن نشدي .

مليسا جون دنياي شما خيلي قشنگه تو نميدوني چقدر با خريدن اين دوچرخه خوشحال وشاد شدي انگار كل دنيارا بهت داده بودند.

يه شب كه خوابت نميبرد البته بهت بگم بعدازظهرهايي كه نخوابي مياي خونه ساعت شش غروب ميگيري ميخوابي بعد من هم مجبورم بعداز يكساعت خوابيدنت شروع كنم از گوشي موبايل به شماره تلفن خونه زنگ زدن سريع با شنيدن صداي بوق تلفن بلند ميشي ميگي مامان خاله فرشته داره زنگ ميزنه واين مدلي بيدارت ميكنم چون بعد شبش نميتوني بخوابي شرمنده.اون شب هم جريانش همين بود خوابت نميبرد ومن هم خوابم مي اومد تازه رگ حرف زدنت اومده بود مامان چشات را باز كن ميخوام باهات حرف بزنم وشروع كردي كل وقايع اون روزت را براي من تعريف كردن رفتم به گلها آب دادم ،دوچرخه بازي كردم، با بابايي رفتيم نون بابايي(منظور با بابابزرگم رفتم نونوايي)بعد نيم ساعت حرف زدن حميد گفت مليساجون بخواب ديگه وتو در جواب گفتي:

حميد من دارم با مامان فرخنده حرف ميزنم تو بگير بخواب من ميخوام با فرخنده حرف بزنم وحميد هم كلي خنديد از اينكه ضايع شده بود وسريع خوابيد ومن موندم با شيرين زبوني گل دخملي.خندهخندهخنده

اين روزها عشق آرايش كردن پيدا كردي ديگه براي خودتت ماهر شدي ميري روژلبهاي من را برميداري وبه لبت ميزني يه روز كه ميخواستيم بريم بيرون وتو هم لباس پوشيدي سريع رفتي جلوي آيينه و برس رژگونه را برداشتي وشروع كردي به آرايش كردن ميگفتم مليسا چيكار داري ميكني ميگفتي آرايشگاه ميكنم.جالبه هي به حميد ميگفتي حميد ببين چه خوشگل شدم حميد هم بهت ميگفت تو خوشگل هستي بابا جون الان ماه شدي.

يعني روشن فكري پدر ودختر منو كشته.خندونکخندونکخندونک

اين چند روز تعطيلات هم رفتيم باغ بابايي كه خيلي سرد بود البته براي من هوا خنك بود چون من بيزار از گرما هستم حالا ميريم سراغ عكسهاي دخملي:

بعدازظهرها وقتي ميگيري ميخوابي

مليسا درحال رفتن براي خريد دوچرخه

پسندها (6)

نظرات (13)

شادی
29 اردیبهشت 94 11:42
عزیزم. دخترها دنیای شیرینی و مهربونی هستن. بچلونش از طرف من. دوچرخه هم مبارک باشه. خیلی خوشرنگه و برازنده ملیسا خانم. همیشه به مسافرت و تفریح گلم.
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي شادي جونم چشاي نازت قشنگ ميبينه بوس براي آوينا جووووووووووووووووووووونم
مامان ریحانه
29 اردیبهشت 94 12:07
مبارک باشه دوچرخه ی گل دخملمون فرخنده جون غصه نخور این وروجکایی که من میشناسم رکاب زدنم سریع یاد میگیرن عاااااااااااااایا بابا حمید با روحیات ملیسا جون آشنا نبودن که نسنجیده همچین حرفی را به زبان آوردن وای باور کن منم از دست نازنین وسایلامو صد تا سوراخ قایم میکنم یه کرم نیوا داشتم یه روز دیدم مثل اینکه ماست به صورت و دستاش و حتی مژه هاش زدی گفتم نازنین چرا ماستی شدی هر هر خندیده گفته خوشگل شدم مثلا من عروس خانومم کلم زدم وای فرخنده جون باور کن نیم ساعتی من داشتم این بچه رو میشستم خوب بابایش دروغ نگفته ماشالله ملیسا جون خوشگل خوب اصلا نیاز به آرایش نیست همینطوری هم ماهه
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي ريحانه جونم آره بابا ركاب زدن هم ياد ميگيره قربون نازنين جوووووووونم بشم اين كه خوبه مليسا 18 ماهه بود تازه از حموم آومده بود رفته بود سراغ وازلين كل خودشو و لباسشو موهاش را وازلين زده بود يعني دوباره من بردمش حموم امان از دست اين وروجكهاي شيطون بلا
مامان ریحانه
29 اردیبهشت 94 12:13
فدای خواب معصومانش بشم من حالا فرخنده جون نازنینو بمبم بغلش منفجر کنی بیدار نمیشه میگم فکر کنم اینجایی که ملیسا جون لباس گرم پوشیده روزی که می خواستید برید باغ بابایی یعنی انقدر هوا سرد بوده فرخنده جون ببووووووووووووس ملیسای نازو
مامان فرخنده
پاسخ
مليسا بايد سه چهار بار زنگ بزنم ولي ديگه بيدار ميشه اون عكسهايي كه مليسا ژاكت تنش كرده باغ بابابزرگش هست با تهران دوساعت فاصله داره سمت جاده چالوس اسمش هم هست شهرستانك فوق العاده هواش خنك هستش واين چندروزهم باروني وتگرگ مي باريد شبهاش هم حتما بايد بخاري روشن ميكرديم وگرنه يخيده بوديم
مامان ندا
29 اردیبهشت 94 12:48
دوچرخه ی خوشگلت مبارک خاله ایشاا.. زود رکاب زدنم یاد میگیری چه عکسای قشنگی
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون ندا جون صاينا گل راببوس
مامان هلیا
29 اردیبهشت 94 14:03
دوچرخه خوشگلت مبارک خوشگل خاله ایشاا... رکاب زدن هم یاد میگیره فرخنده جونم،فدای خوابیدنش بشم من ماشاا... چه خانومی هم شده گل دخملی
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عزيزززززززززززم نظر لطفته خاله جوني ،هم خانم شده وهم بلا براي هليا نفس
مادر بزرگ
29 اردیبهشت 94 15:35
خدا حفظش کنه
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عزيزززززززززززم خدا اسرا جون را براي شما حفظ كنه
ایلیا جون
30 اردیبهشت 94 11:24
سلام خوشمل خانوم دوچرخه خریدی مبارکت باشه ملیسا جونی ایشالله وقتی بزرگ شدی ماشین بخری عزیزم ای جونم دخمل خانوما رو بگو با یه آرایش کردن ؛ عاشق همین کارن فقط
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي خاله سپيده جون وممنون از دعاي قشنگت دختر يعني همين ديگه لاك بزنه به قول مليسا لوژ بزنه ،برقصه
پانیذ
2 خرداد 94 12:46
چه خوشگل خانمی داری مامان فرخنده.
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون پانيذ جووووووونم كه به ماسر زدي خدا محافظ پسرت باشه واين دوران زودتر سپري بشه وتو زودتر ميوه دلت را در آغوش بگيري
سما مامان فرشته ها
3 خرداد 94 17:55
سلام فرخنده جونم مطلب گذاشتم نظر يادت نره راستى ببخشيد نتونستم پستتو بخونم سر فرصت حتما ميخونم
مامان فرخنده
پاسخ
باشه عزيززززززززم الان ميام
آویسا
6 خرداد 94 15:29
ای جونم دخمل شیرین زبون.مبالکت باشه ملیسا جونی
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون خاله مهربون شما هميشه به ما لطف داريد
مرجان
7 خرداد 94 11:15
عزیزم ملیسای قشنگم مبارکت باشه دوچرخه خوشگل چقدر هم بهت میاد عروسک من..انشالا روزیه ماشین خریدنت بشه..فداش بشم این دخملا دوست دارن یه نفس گپ بزنن
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون مرجان جونم حرف زدن را خوب اومدي بعضي اوقات ميگم واقعا خسته نميشه اينقدر حرف ميزنه
ایدا .نیکتا.عاطفه
10 خرداد 94 17:47
عکسها خیلی قشنگ بودند
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون دخترهاي ناز
ایدا .نیکتا.عاطفه
10 خرداد 94 17:49
_________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'شاد باشي مهربون ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____)
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي من هم براي شما قشنگ ترين را آرزو ميكنم و انصافا وب قشنگي داريد عاليه