مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

واكسن 18 ماهگي

1392/9/30 10:18
نویسنده : مامان فرخنده
1,655 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم خلاصه كابوس واكسن زدن تموم شد YahHello

چهارشنبه صبح ساعت 8:30 از خواب بيدار شدي ولي چون شب قبلش خوب نخوابيده بودي زياد خوش اخلاق نبودي لباست راتنت كردم گفتم ميخوايم بريم دد    

با حميد رفتيم مركز بهداشت اول رفتيم براي قد و وزن اصلا كه نذاشتي كاپشن و كلاهت را در بيارم كه خانمه گفت براي وزن گيري دقيق بايد حتما در بياري خلاصه من و حميد لباست را در آورديم گذاشتيمت روي وزنه كه خداروشكر افزايش وزن داشتي بعد براي قد، بايد ميخوابيدي كه تو اصلا خوشت نمي اومد ديگه شروع كردي به گريه كردن   title=

بعدش هم ماشاء الله چون قد بلند هستي توي اونجا جا نشدي ديگه جيغ بنفش بود كه مي كشيدي بعد يه خانم بازرس هم اونجا بود كه اون هم اومد كمك ما ،گفت پاش رابچسبون به ديوار سرش را عقب نگه دار كه توهم هي پاهات را مي دادي بالا آخه كم قد كوتاه هستي اينكار را ميكردي كه قدبلند تر ديده بشي خلاصه من و حميد و خانم بازرسه و خانم مسئول موفق شديم قدت را اندازه بگيريم.

حالا بايد مي رفتي براي واكسن زدن ،كه به قول خودتت با حنيد رفتيم داخل خانمه گفت شلوارش را بده پائين توي بغلت نگه دار تو كه فقط داشتي گريه ميكردي كه توي دهنت قطره فلج اطفال ريخت بعد يه آمپول به پاي چپت ،يه آمپول هم به پاي راستت زد و گفت اين آمپول سمت راست را روز اول كمپرس سرد وروز دوم كمپرس گرم براش بذار استامينيفون هم هرچهار ساعت به مدت دوروز بده اومديم خونه كه تو اينقدر بداخلاق بودي اصلا نذاشتي من لباسم را در بيارم استامينيفون را باهر مكافاتي بود بهت دادم وتورو گذاشتم روي پا وجنابعالي يه چرت نيم ساعته زدي

وقتي كه بيدار شدي خوش اخلاق بودي بعد گفتم رفتي آمپول زدي توهم مي گفتي آمپ آمپ

هر چهارساعت هم بهت استامينيفون با هرترفندي بود ميدادم كه خدارو شكر اصلا تب نكردي وبرخلاف ديگران كه مي گفتند نمي توني پات را تكون بدي جنابعالي انگار كه نه انگار آمپول زدي قشنگ مي دويدي وكلي باهم بازي كرديم از مبل بالا مي رفتي و ميپريدي كه من نگاهت ميكرد مي گفتم اين واقعا دوتا آمپول زده    

اين مرحله از زندگيت هم گذشت ديگه آمپول نداري تا شش سالگيت  قلبقلبقلبقلبقلب

وزن : عدد ماه تولد من شده بود

قد : 86 سانتي متر

دور سر : 46 سانتي متر            خانمه گفت قد و وزنش عاليه جزء دسته بندي بچه هاي قدبلند و درشت است كه من گفتم خدايا شكرت بابا حميد هم خوشحال گفت بچه ام از همه بچه هايي كه اونجا بودند زرنگ تر بود چهار نفر حريفش نشديم  

راستي ماماني يادم رفت بهت بگم الان سه هفته است ديگه خودتت ميخوابي يعني ديگه روي پام نمي ذارمت تا مي بيني من رفتم بخوابم تو هم بالش و پتوت را مياري به حنيد هم مي گي تلويزيون را خاموش كن كل برقهاي خونه هم خاموش و مياي روي تخت پيش من بعد ميگي قص يعني قصه بگو من هم بايد قصه خودمون را كه اون روز چه كارهايي من وتو انجام داديم را بگم وقتي ميگم بالا رفتيم دوغ بود پايين اومديم راست بود قصه ما راست راست بود تو ميگي راشت مي گم آره مامان راست بود ديگه بخوابيم ني نيهاي ديگه هم خوابيدن تا صبح بعد من كه معمولا خسته هستم مي خوابم ساعت يك بامداد كه براي شير دادنت بيدار مي شم ميبينم توهم خوابي.

 Hammock 1DreamingSleeping

راستي امشب شب يلدا ست وشب ميريم خونه مامان بزرگت (مامان حميد)

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان نفس
30 آذر 92 22:30
عمرتون ۱۰۰ شب یلدا دلتون قد یه دریا توی این شب های سرما یادتون همیشه با ما شب یلدا مبارک
مامان آیسو وآیسا
1 دی 92 1:17
"شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود."یلداتون مبارررررررررررک
سمیرا
1 دی 92 11:43
سلام فرخنده جون ملیسا جونم خوبه ؟ بوس برای این گل دخمل خوشگل وباهوشمون در ضمن یلداتونم مبارک (با تاخیر)
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي عزيزم مليسا هم خوبه يلداي شما و ني ني جوني مبارك باشه مامان سميرا خيلي تنبل هستيها توي وب ني ني گولي زياد نمي نويسي
مامان سینا
1 دی 92 11:49
یلدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مباااااااااااااااااارک
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي عزيززززززززززم
مامان آیسو وآیسا
1 دی 92 12:40
ملیسای ناززززنینم خدارو شکر واکسنتو زدی وراحت شدی دیگه تا شش سالگی خیال مامانیت راحته راحته میبوسمت
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي خاله جووووووووووووونم آره واقعاً بوس براي آيسو وآيسا ناز
ادی
1 دی 92 13:37
ایشالله همیشه تنش سالم و سلامت باشه این دخمل ناز
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی خاله ادی خوش اومدی به وبلاگ ما
مرمر(مامی کسرا)
1 دی 92 17:17
واااااااااااای عزیزم خدا رو شکر واکسن ملیسا جونم به خیر و خوشی تموم شد...ایشالا برای کسرا هم مشکلی نداشته باشه...یه جورایی خیالمو راحت کردی...
مامان فرخنده
پاسخ
مرمر جون خیالت راحت به امید خدا کسرا جون هم اذیت نمی شه هرچیه اون مرد کوچکه قربونش بشم بوس برای تو و کسرا جیگر
مامان مینا
5 دی 92 0:48
خداروشکر که دخملیاذیت نشددیگه راحت شدین
مامان فرخنده
پاسخ
آره واقعاً امیدوارم کارن جون هم برای بقیه واکسن هاش اذیت نشه
مامان تینا و رایان
7 دی 92 8:51
سلام عزیز دلم ممنون که بهم سر زدی ..همشهری هستیم آره؟ من رشت هستم...با افتخار لینک می کنمتون اگه بدونی چقدر از خوندن این واکسن 18 ماهگی اروم گرفتم.. فردا پسرم واکسن داره ..خیلی می ترسم اخه همه میگن خیلی سخته و واکسن بدیه..تا 2 روز 4 ساعته بهش استامینوفن دادی تا تب نکنه؟ قطره دادی؟آخه این وروجک من خیلی بد دوا میخوره و قطره رو بالا میاره..خدا رو شکر که به راحتی سپری کردید..راستی این ماه تولد شما چه ماهی بود؟؟
مامان فرخنده
پاسخ
عزيزم من تا دو روز قطره استامينوفن دادم البته نمي خورد بيني اش را ميگرفتم سريع مي ريختم توي حلقش از خيلي هاي ديگه هم من شنيدم كه واكسن 18 ماهگي بچه شون اذيت نشد به اميد خدا رايان جان هم اذيت نمي شه ماه تولد من اسفنده
مامان مینا
11 دی 92 10:30
مامانی منتظر عکس از ملیسای نازییییییم
مامان فرخنده
پاسخ
آره عزيزم يه خورده من تنبل تشريف دارم دير به دير براش آپ ميكنم
رهـــ*ا و نی نی
11 دی 92 12:47
سلام عزیزم خدا گل دخترتو برات حفظش کنه و تنش همیشه سالم و سلامت باشه بوس برای خودت و ملیسا جون راستی یه عکس ازش میزاشتی میدیدمش
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی عزیزم توی قسمت خاطرات زایمان و دیگشنری ملیسا جون و عکس هفده ماهگی میتونی ملیسا را ببینی