تولد پنج سالگی
سلام به دختر نازم
طبق قراری که با مهد داشتیم یکشنبه 31 اردیبهشت ماه توی مهد برات تولد گرفتیم البته همش از من میپرسیدی چندتا باید بخوابم وباهم روزها را میشمردیم شنبه شب باید 60عدد ژله درست میکردم وبهت توضیح دادم که فردا صبح دیگه از خواب بیدار بشی جشن تولدتت هست وتو هم کلی ذوق کردی یکشنبه صبح ساعت هشت ونیم ازخواب بیدار شدی گفتم برو دست وصورتت را بشور که موهات را برات درست کنم بریم تولد وتو هم گفتی یعنی امروز یکشنبه هست گفتم آره گفتی آخ جون دیگه نباید بخوابم امروز روز تولدم هست وسریع حاضر شدی وبا ژله ها وتخم مرغ شانسی که برای بچه ها بعنوان کادو در نظر گرفتیم وبا حمید رفتیم مهد روز تولد بچه ها پدرها هم میتونند بیاند مهد و تو هم خوشحال سریع رفتی سمت اتاق تولد وما هم رفتیم کیک را تحویل بگیریم وقتی برگشتیم بقول خودتت عمو موسیقی هم اومد وتولد شروع شد ویکساعت ونیم با دوستات رقصیدی وکلی به همه خوش گذشت ویه خاطره خوب برات ثبت شد وشبش هم کلی منو بوس کردی گفتی مامان ممنونم ازت که برام تولد گرفتی وناهار هم رفتیم خونه مامانی اینا وتو با کادوهات سرگرم بودی.
حالا بریم سراغ عکسهای تولد:
در حال آماده شدن مراسم تولد
ملیسا وبرف شادی در حیاط خونه مامانی
این دستبند هم کادو من وحمید برای تولدت