مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

يه روز خوب

1392/12/10 12:03
نویسنده : مامان فرخنده
2,433 بازدید
اشتراک گذاری

اول سلام به همه دوست هاي جون جوني قلبقلبقلب

اصولا ميدونيد كه من پنج شنبه ها خيلي هنرمند ميشم اين هنر نمايي اون هفته ست خيلي خوشمزه شد خوشمزهخوشمزهخوشمزهاز بيرون هم خيلي بهتر تازه كارم در اومد مورد استقبال همسري قرار گرفت و فرمودند از اين به بعد خودتت پيتزا درست كن مليسا هم خوشش اومد دستورش را هم از وب دوست عزيززززم آيدا جون برداريد

اين هم عكسش دلتون نخواد.زبانزبان

 

 

 

چهارشنبه غروب حميد زود اومد كه بريم براي عشقمون مليسا عسل خريد كنيم اول بهت بگم مامان جون امسال زياد برات خريد نكردم چون خاله فرشته گفته كلي برات لباس خريده كه هفته بعد برات از ايتاليا مياره ولي من گفتم شايد لباسها برات بزرگ باشه گفتم يه دودست برات بخرم بچه ام لباس عيد داشته باشه رفتيم مغازه لباس فروشي اصولا تو هم مثل خودم عاشق خريد كردني چون وقتي ميريم مغازه تو خوشحال ميشي كلي با خنده شروع ميكني به زبون خودتت صحبت كردن يه لباس برات انتخاب كردم هم رنگ صورتي داشت هم رنگ آبي بعد گرفتم جلوت گفتم مليسا آبي يا صورتي تو آبيه را بغل كردي گفتي آبي آبي خانم فروشنده گفت واي چقدر از رنگ آبي خوشش مياد بعد يه مامان ديگه گفت از الان خودش انتخاب ميكني بزرگ بشه چي ميخواد بشه گفتم اين لباسي هم كه تنشه خودش انتخاب كرده خدايي لباسي كه خودتت انتخاب كردي دوست داري تا ميگم برو لباستو بيار فقط همون بنفشه را مياري .

          

رفتيم مغازه كفش فروشي برات كفش بخرم بغل مغازه پارك بود مگه تو رضايت ميدادي كه بريم براي كفش هي ميگفتي پارك پارك پاپ پاپ(تاب تاب) خلاصه يه كفش برات خريديم حالا ساعت چنده 20:45 ديگه رفتي سوار تاب شدي مگه پايين ميومدي تا ساعت 21:15 داشتي بازي ميكردي هي ميگفتيم مليسا بريم گفتي نه نه ديگه صورتت يخ كرده بود گفتم حميد بغلش كن هرچي شد تو هم شروع كردي به اشك ريختن وداد زدن پار ك پارك حميد گفت بذار بازي كنه توي اين فاصله يه پسر 4ساله رفت توي تاب تو سوار شد تو رفتي زنجير تاب را گرفتي با قلدري گفتي پايين پايين مامانش گفت آفرين پسر منو ميگي بياد پايين لپت را هم كشيد گفت اين لپاشو ببين مامانش براش از اين تاب ها بخر گفتم خودش داره اگه همه بچه ها از يكسالگي روي اون تابها ميشينند بچه من از 6 ماهگي نشست روي اون تابها به خاطر همين فكر ميكنه اين تاب خودشه خلاصه پسر بيچاره خودگذشتگي كرد وداد تو بشينيخجالتخجالتخجالت

تا ساعت 21:45 دقيقه بازي كردي به حميد گفتم سرما ميخوره ولش كن سريع بغلش ميكنم ميبرم توي ماشين جاي همه دوستان سبز تا خود ماشين جيغ كشيد و من را زد و اشك ريخت ديگه صداش در نمي اومد به حميد گفتم بريم به نزديكترين پارك سرپوشيده خلاصه برديمت پارك وتو خيلي خوشحال شدي چون هي بغلم كردي هي بوسم ميكردي فكر كنم خودت دچار عذاب وجدان شده بودي كه من را زديماچماچماچ

چهار دور قطار نشستيم دوبار بامن دوبار با حميد بعد رفتيم هواپيما نشستيم يه دور من باهات نشستم باز هم خواستي گفتم حميد بيا تو بشين به من حالت تهوع دست ميده حميد كه اومد پيشت نشست گفتي نه نه ماماني ماماني كه مجبور شدم دوباره بشينم خانوادگي نشستيم ديگه ساعت 22:30 شد گفتم بريم كباب بخوريم چون تو خيلي كباب دوست داري گفتي تباب تباب گفتم آره يه بادكنك صورتي هم حميد برات خريد توهم دستت را بلند كردي بادكنك آبي را هم برداشتي با دوتا باكنك رفتيم حميد كباب خريد رفتيم خونه نوش جان كرديم وتو خيلي خوشحال بودي چون تا موقع خواب همش من وحميد را بوس ميكردي قربون اون محبتت بشم كه ميفهميقلبقلبقلب

 

پنج شنبه شب ساعت ده شد ديدم رفتي كاپشن وكلاه و شالگردنت را آوردي گفتي بوپوش بيريم بابايي پارك حميد هنوز نيومده بود خونه گفتم مليسا الان كه نميشه ديدم خودتت شال گردنت را انداختي دور گردنت توي اين احوالات حميد آيفون را زد تو تا ديديش گفتي بابايي بابايي رفتي جلوي در استقبالش خلاصه يادتت رفت حميد گفت اين چرا شال گردن دور گردنشه اشاره كردم ميگه بريم پارك گفت الان دخترم هرجا بگه ميبرمش گفتم من نميام چون همش من بايد باهاش بشينم بعد گفت مليسا جان كجا بريم و توهم جواب دادي توكيه(تركيه)سوالسوالسوال

امان از دست تبليغات جم از روزي كه تو تبليغ تور نوروزي تركيه را ديدي هي ميگي توكيه توكيه تا ازت مي پرسم كجا ميخواي بري ميگي توكيه ميگم خالي نبند عيد ميخوايم بريم رشت بزرگتر بشي ميبرمت ولي تو توي ذهنت نشسته توكيه توكيه.

كلي من وحميد خنديديمخندهخندهخندهگفتم پاشو ببرش تو گفتي هرجا بگه ميبرمش گفت توهم كه نمياي گفتم اينجا ميام گفت نه حرف زدي خلاصه اين هم كه ما ميخواستيم پنج شنبه بريم آنتاليا.

جمعه شب هم رفتيم براي خونه خريد كنيم تو از اولش كه نشستي گفتي پارك پارك ما فكر كرديم خوب حالا داري براي خودتت يه چيزي ميگي خريدهامونو كرديم شد ساعت 21:30 اومديم توي كوچه تو جيغ وداد پارك پارك اشك ريختي حميد گفت بريم پارك وخانم دوباره رفتي تاب بازي توي اين هواي سرد تا ساعت 22:45 ما پارك بوديم خوبيش اين بود كه توي پارك هيچ كس نبود وتو كلي تاب بازي و سرسره بازي كردي وكلي با كتك زدن من رفتيم خونه ولي وروجك باهامون قهر كرده بودي چون حرف نزدي بعد سرت را گذاشتي روي پالش چشماتو بستي كه خوابم مياد هر كاري كرديم نميخنديدي حمید دوتا كاكائو بهت داد وتو خوردي ديگه يه خورده خنديدي و آشتي كردي حالا خوبه ماماني بابابزرگت هر روز تو رو ميبره پارك ديگه داره بهار ميشه وراحتي هر روز با دوچرخه ات ميري پارك.

خيلي خيلي من وبابايي دوست داريم وطاقت اشك ريختنت را به هيچ وج نداريم خواهشا وقتي چيزي باب ميلت نيست اينقدر اشك نريزماچماچماچ

حالا بريم سراغ عكسهاي خريد مليسا توكيه توكيهقهقههقهقههقهقهه

اين لباس عروس دخترم كه ميخواد عروسي خاله فائزه بپوشه خداكنه تنت كني آخه تو هرلباسي نمي پوشي اگه باب ميلت نباشه هي گريه ميكني ميگي در در

اين هم پيراهن دختري كه خودش انتخاب كرده خداييش خيلي بهت مياد تا حالا هم لباس آبي تنت نكرده بودم ولي خيلي خوشمل ميشيقلبقلب

اين هم كفش علوس خانوم

اين هم لباسهاي توي خونه ات

عروسك من به شادي وسلامتي اينها را تنت كني گل مامانقلبقلبقلب

سن شمار مليسا:

مليسا تا این لحظه ، 1 سال و 8 ماه و 19 روز و 8 ساعت و 5 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

ایدا
10 اسفند 92 12:23
وایییی من گرسنه ام شد قیافه اش که خوب شده. واییییی خوب مامانی سر ظهری از اینها می گذاری رحمی به ما بکن. ولی خیلی خوب شده دست شما درد نکنه خانم هنرمند چقدر لباس های عروسک قشنگه!!!!! پوستش سفیده ملیسا خوشگله همه رنگی بهش میاد . خوب عروسکه دیگه ولی جدا همشون خوشگل هستند . لباس عروسش خیلی قشنگه و خاص!! لبلاس آبیه هم انصافا خوش سلیقه است ملیسا. خیلی خوشرنگن همشون. ایشاالله همیشه به شادی و سلامتی بپوشه عزیز دلم. هر روز ببرش پارک بعدش هم از اونجا برین توکیه!!! قربون این شیرین زبون بره خالش!!
مامان فرخنده
پاسخ
عزيزم به خاطر دستور خوب تو بود كه خوب شدآره خودم هم هي ميبنم دلم ميخواد ولي رفتم يه سوپ خوردم. خاله جون چشات قشنگ ميبينه امروز صبح بابا بزرگش برده پارك حالا فكر كنم بعد از ظهر ديگه نوبت توكيه توكيه رفتنه بچه ام نگه عاشق آبه ميبينه اونها دارن آب بازي ميكنند اين هم ميخواد بره آنتاليا
ایدا
10 اسفند 92 12:27
انصافا خیلی خوشرنگه پیراهن آبیه!! من دیوانه میشم این رنگ رو می بینم افرین به سلیقه هر دو تون
مامان فرخنده
پاسخ
حالا عيد كه پوشيد عكسشو ميذارم خداييش خيلي بهش ميومد من فكر نمي كردم تا اين حد بهش بياد خاله جون قابلي نداره بذار به اميد خدا امسال ني نيگوليها بياند توي دلت از طرف من ومليسا يه دست لباس اين رنگي هديه دارند
مهنوش مامان ماهان ولیانا
10 اسفند 92 13:42
بابا ایول به فرخنده کدبانوی گل...خداییش پیتزای خونگی یه چیز دیگه اس..خیلی خوشمزه میشه لباسهای ملیسای نازم چه خوشگله...لباس علوسش که دیگه حرف نداره...به شادی بپوشه نازنین دختر از این تلویزیون نگو که ما با اینکه خودمون اصلا اهل سریال دیدن نیستیم گاهی گداری که جایی میریم و ماهان میبینه این خزعبلات کانالهای ترک رو یکسره ازشون یاد میکنه!..پارسال که کشته بود بس که توپراک توپراک میکرد!! حالا مونده تا خودمختاری ملیسا جون تو همه چیز!!..هنوز کوچولوئه...بذار دو سه سال دیگه میخواد برای شماهم لباس انتخاب کنه...!! بووووووس برای خانوم خوشگل خوش سلیقه کوچولو
مامان فرخنده
پاسخ
اي خاله جون من موندم اين از حالا اينقدر خود مختاره واقعا بزرگ بشه فكر كنم از اونهايي ميشه كه ميگه مامان اين چه مدل آرايش كردن خيلي خزه الان اين مدلي مد نيست خدا عاقبت منو با اين ختم بخير كنه بوس براي ليانا فرني خور و ماهان گلم
سمیرا
10 اسفند 92 17:27
به به چه لباسای خوشگلی ایشالا همشونو به شادی بپوشی ملیسا جون مامان فرخنده هم که دوباره حسابی هنر نمایی کرده . دلمون آب افتاد
مامان فرخنده
پاسخ
مرسی خاله سمیرا جون چشات قشنگ مبینه باور کن برای تو نوشتم دلتون نخواد چون نی نی گولی توی دلت داری ولی بازم دلت خواست شرمنده
مامان مینا
10 اسفند 92 19:53
به به مامانی چه کرده ضعف کردمقربون فرشته کوچولو با این لباسایه نازش مبارکت باشه عزیزم
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي مينا جون شما هميشه به ما لطف داريددر ضمن به پاي هنرمندي مرجان جون نميرسه كه براي تولد ليانا جون كلي زحمت كشيد راستي اون هم خيلي وقته آپ نكرده اميدورام شاد وسلامت باشند بگو تنبل خانوم آپ كن
مامان تینا و رایان
11 اسفند 92 13:34
نوش جونتون چه پیتزای پر ملاتی کارت در اومد دیگه خودت باید پیتزا درست کنی لباسهاش همه خوشگل چه سلیقه ای داره دخترت خیلی هم عالی که اجازه میدی خودش انتخاب کنه ایشالا همیشه به شادی و عروسی
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي عزيزم ما هنوز پيش شما شاگرد محسوب ميشيم خودم هميشه ازش مي پرسم دوست دارم به سليقه خودش لباس تنش كنه ولي لباس عروس را با ترس ولرز خريدم چون من بچه ام را خوب ميشناسم عمراً تنش كنه ولي مشكل تا تالاره بعد كه ديگه دست وآواز و ببينه ديگه به هيچ جيز كار نداره بايد به زور از اون وسط جمعش كنم مخصوصا الان كه خيلي قشنگ تر ميتونه برقصه.
ایـلـیــــا جـون
11 اسفند 92 16:27
وای چه پیتزایی من که خیلی وقته که دلم میخواد درستش کنم ولی هنوز حوصله نکردم چون به نظرم سخت میاد ای جان ملیسا جون چه لباسای خوشگلی خریدی عزیز خاله ایشالله برای عروسیت پیراهن بخری گلم
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون خاله سپیده جون به خاطر دعای قشنگت انشالله عروسی خودتت خاله جون ملیسا بیاد کلی برقصه برات پیتزا درست کردن خیلی آسونه کاری نداره تازه خودتت درست کنی هم مواد بهتر میریزی هم مقرون به صرفه است یه بار امتحان کن حتما مشتری میشی
مامان آیسو وآیسا
11 اسفند 92 23:27
مرررررررررررررسی دوستم بابت تلگرافتبرا ملیسای نازززززم
مامان فرخنده
پاسخ
خواهش ميكنم عزيززززززززززم ميخواستم اطلاع رساني كنم پربازديد
زهره مامان مرسانا
11 اسفند 92 23:46
خوش به حالت فرخنده جون این قدر کدبانویی اگه بگم من ده سال پیش خودم پیتزا درستیدم دروغ نگفتم لباسهای دخملی هم مبارکش باشه
مامان فرخنده
پاسخ
واقعاً من هميشه خودم درست ميكردم ولي باين خميرهاي آماده بيرون ولي اين دفعه خميرش را هم خودم درست كردم كه خيلي خيلي خوب شد درست كن اصلا كاري نداره خيلي آسونه راستي آپ كن دلم براي مرسانا تنگ شده ببوس روي ماهشو
مامان لیانا
13 اسفند 92 16:21
ووایییی چه میکنه این فرخنده جون ...اخه مگه میشه همچین غذای خوشمزه ایی دید و دلمون نخواست..منم فردا میرم تو کارش
مامان فرخنده
پاسخ
نوش جونتون حتما درست كن خيلي خوب ميشه
ایدا
14 اسفند 92 11:10
عروسک کوچوولو خوبی؟!! لابد مشغول آب بازی همستی؟!! 1مامان عروسک چطوره؟!!
مامان فرخنده
پاسخ
خاله جون آب بازي را بيخال شده رفته توي خط پارك و ما مجبور شديم پارك را بياريم خونمون براش سرسره خريديم و گذاشتيم وسط هال خانم رضايت نميده توي اتاقش باشه سرسره به اون بزرگي وسط اين خونه تكوني تصور كن كه چقدر جاگيره تا دو روز غرق در شادي بود هي ذوق ميكره ميگفت پارك پارك يعني پارك اومده خونمون تا ديروز سرسره بازي كرد ديدم رفت سراغ كاپشنش يا ابوالفضل مليسا ديگه كجا بايد بريم فقط برو توي خط جوابش من ميگم بچه هاي الان فوق ليسانس گرفته بدنيا مياند اين هم از جواب كجابريم مليس بيريم پيش خاله گفتم خاله رشته نمي شه كه الان بريم 10 روز ديگه ميريم امروز ديگه نميدونم كجا بايد برم واقعا ذهنش را نميتونم بخونم بذار دوتا ني ني اين مدلي بياد توي دل نازت اونوقت درك ميكني كه ما مامانها چيها كشيديم
مامان آیسو وآیسا
14 اسفند 92 15:29
عجب پیتزای تووووووووووپی مهمونمون کن دیگه دوستم برا ملیسا نازززززززززززززم عزیززم توکیه خریدهای نازتم مبارکت باشن به شادی بپوشی ببین چه خشگلی بشی اونها رو بپوشی
مامان فرخنده
پاسخ
خانم خانمها شما بیاید تهران ما اگه دعوت نکردیم اونوقت بگو حالا شما برید توکیه یه چیزی چون بهتون نزدیکه ما چی بچه ام هر روز میخواد بره توکیه ببوس فرشته ها ی ناز و دوست داشتنی منو
مامان دیبا
16 اسفند 92 0:46
عزیز نااااااااااازم مبارکت باشن. خیلی ناااااااااازن لباس ها. واااااااااای چه می شن توی تن ملیسا. لباس آبی رنگه واقعا زیباست. عجب پیتزایی درست کردی فرخنده جون. هنرمندی واقعاًباید خوشمزه هم باشه
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون خاله جون چیکار کنم دیگه خوش سلیقه ام باید به مامانم یاد بدم خرید کردن یعنی چه ببوس دیبا ناز و قشنگ خیلی خیلی دوست داشتنی را پیتزا هم فوق العاده خوب شده بود پیش ما بیاید حتما براتون درست میکنم
ایـلـیــــا جـون
16 اسفند 92 16:02
مرسی گلم ممنون از محبتت آره یه بار باید امتحانش کنم
ایـلـیــــا جـون
16 اسفند 92 16:03
دعــــــ ღ ـــــای قـاصـدکـــ هـا خـوشـبـخـتــــی آدمـهـاسـت بـرایـت آرزوی یـکـــ دنـیــــــ ღ ـــا قـاصـدک دارم
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون قشنگم من هم سبزترين دعاها را برات آرزو ميكنم اميدوارم خواهر زاده نازت به سلامتي پاهاي قشنگش را روي زمين بذاره وكلي براي شماها دلبري كنه
مامان روشا
16 اسفند 92 20:22
وااای مامانی هنرمند من که پیتزا دوست ندارم هوس کردم همیشه به شادی و دور همی
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون گلم بوس براي روشا دوست داشتني
ایدا
17 اسفند 92 10:17
الهی من قربونش برم عروسک خانم رو یکی که هیچی 10 تا از این ملیسا های شیرین زبون داشته باشم هم قبوله دیگه دور دور بچه هاست دیگه به قول خودت فوق لیسانس گرفته بدنیا می آن بچههای امروز ببوسش دختر خوشگل باهوشمون رو
ایـلـیــــا جـون
17 اسفند 92 17:48
آره دیگه شمارش معکوس شروع شد ، امیدوارم این 2 ماه هم به خیر و خوشی تموم بشه ممنون از محبتت فرخنده جون
مامان فرخنده
پاسخ
چشم بهم بذاري تموم ميشه ميبيني ايليا جون توي بغلته
fafa
17 اسفند 92 20:05
فرخنده جون چرا با روح و روان من بازی میکنی چرا احساسات منو قلقلک میدی خوب قبلش میگقتی ورود خانم های باردار ممنوع دهنم آب افتاد وای این دخترت سر تو و باباشو خشک میتراشه قربون سرتق بازیاش بشم یاد بچگیای خودم افتادم یه بار مامانم میگه تو بازار یه شلوار لی دیده بودی نخریدم برات وسط خیابون نشستی شروع کردی به جیغ زدن و غربت بازی که بخرن برام مامانمم بنده خدا مجبور شده رفته خریده و گرنه آبروی خانوادگیشونو بر باد میدادم تو خیابون لباساشم خیلی ملوسن گفشاش که خیلییییی نازه مبارکش باشه ایشالا
مامان فرخنده
پاسخ
واقعا شرمنده ببخشيد اميدوارم دلت زياد نخواد الان من مادرتو درك ميكنم كه توي اون وضيعت چه حالي داشت پس پسري مثل خودتت شيطون ميشه اونوقت قيافه ات ديدن داره
مامان سینا
17 اسفند 92 23:59
معلومه خیلی خوشمزست من که حسابی گشنم شد لباسا هم خیلی خیلی قشنگه مبارکش باشه
مامان فرخنده
پاسخ
آره ماماني خيلي خوشمزه است براي سينا جون درست كن چشاتون قشنگ مي بينه عزيزززززززززم