مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

حرف زدن مليسا

1393/8/7 9:51
نویسنده : مامان فرخنده
666 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها كه مراسم عزاداري امام حسين هستش وهمش توي تلويزيون وبيرون صداي  يا حسين يا حسين مياد  بهت ميگم كه مليسا جونم ت ما هم بايد بگيم يا حسين و بعضي اوقات سينه ميزني ميگي حسين حسين جان تا اينكه ديشب ساعت 10:30 شب بود كه از بيرون صداي طبل و مراسم نوحه خواني مي اومد كه يهو اومدي بغلم گفتي داره ميترسه داره ميترسه (هر موقع كه بخواي بترسي از زبون كس ديگه اي ميگي يعني منظورت اينه كه دارم ميترسم).ترسوترسو

مامان فرخنده: نترس مليسا جون من پيشت هستم عزاداراي امام حسينه بايد بگيم يا حسين ترس نداره كه دخترم.غمناکغمناک

مليسا:نه حسين رفته سركار پول بخره رفته بخوابه برو لالا كن(اسم يكي از دائيهاي حميد ،حسين هستش و تو فكر ميكردي كه من دارم دائي حسين را ميگم).خندونکخندونک

از ما اصرار و تو حرف حرف خودت بود كه ديدم بهتره سكوت كنم وچيزي نگم.نهنه

پسندها (7)

نظرات (10)

آیدا
7 آبان 93 10:52
عزیز شیرین زبونم دل خاله کلی برات تنگ شده بود عروسک خوشگل
مامان فرخنده
پاسخ
ماهم خيلي خيلي زياد دلمون براي خاله آيدا گل تنگ شده ومنتظريم اين روزهازود زود سپري بشه و روي ماه سام جون را ببينيم
مامان مهدیس (ملیحه)
8 آبان 93 15:58
نازی عزا داریهاتون قبول
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عزيززززززم عزاداري شما هم قبول باشه
سما مامان مرسانا
8 آبان 93 19:44
سلام عزيزم قربون حرف زدنت برم من چقدر ناناز حرف ميزني الهي خاله قربونت بره فرخنده جون از طرف من مليسا جونمو ببوس
مامان فرخنده
پاسخ
مرسي خاله سما جون شما به ما لطف داريد خاله جوني
مامان لیانا
11 آبان 93 17:49
عزیزم دختر کوچولوی ما هنوز نمیتونه این مراسمو درک کنه موقع دسته روی حواسشو یه جوری پرت کن فرخنده جون که نترسه..من با وجود اینکه همسرم خیلی معتقد و مذهبیه ولی موقع دسته روی بیرون نمیرم بچم نترسه والله این دوره زمونه این فینگیلیا هم حساسسسس
مامان فرخنده
پاسخ
خداروشکر ملیسا نمی ترسه ولی یه کار خنده دار میکنه تا صدای طبل وسینه زدن میاد این فکر میکنه باید دست بزنیم و شروع میکنه به رقصیدن خلاصه این روزها من همش در حال استغفار کردن هستم که خدایا این بچه است متوجه نمیشه والله چیکار میشه کرد از دست این فینگیلیهای ناز
شادی
14 آبان 93 12:42
عزیزم. دختر شیرین زبونم.
مامان فرخنده
پاسخ
خداروشكر كه خدا به ما همچين دخمل هاي شيرين زبوني داده ببوس آوينا منطقيم را با اون دليلهاش من هنوز تو شوك دليلش موندم
آویسا
15 آبان 93 11:29
مامان فرخنده
پاسخ
چي بگم از دست اين وروجك
مامان زهره
16 آبان 93 20:19
الهی قربونت برم چه بامزه توصیف کرده
مامان ریحانه
17 آبان 93 21:25
سلام عزیزم از دوستای سما جونم تو یه پستاش(پست تولدش) اسم من و شما رو کنار هم آورده بود گفتم یه سر برم ببینم این فرخنده جون کیه دیدم بععععععععععععله یه ملیسای ناناز و یه مامان فرخنده ی مهربون عزیزم از آشناییت خوشحالم و شما را به جمع دوستانم اضافه کردم ملیسا جونو ببوس
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عزيزززززززم نظر لطف شماست باعث افتخار منه كه باهم دوست باشيم و من هم شمارا لينك كردم ريحانه جونم خدا نازنين زهرا را براي شما حفظ كنه ميام پيشت
مامان ریحانه
18 آبان 93 11:35
سلام فرخنده جون ملیسا جون خوبه خانمی از سما جون خبر نداری دو روزه ازش بی خبرم نگرانش شدم
مامان فرخنده
پاسخ
ريحانه جونم سلام به روي ماهت نه ازسما خبري ندارم حتما با ارشيا جون سرگرمه نازنين زهرا را ببوس
ابجی سجا
23 آذر 93 9:43
در رفاقت رسم ما جان دادن است .هر قدم را صد قدم پس دادن است هرکه بر ما تب کند جان می دهیم. ناز او را هر چند باشد می خریم