پوشك گيري،شيرين زبوني،دلبريها
سلام دختر گلم، مامان قربونت بشم كه روز به روز داري شيرين تر و خوردني ترميشي به غير از اينكه بابت پوشك گيري با من هيچ همكاري نميكني بقيه كارهات فوق العاده شيرين هستش برات ميخوام بنويسم كه چطور دلبري ميكني
پوشك گيري:
من هميشه فكر ميكردم پروژه پستونك گيري تو سخت ترين پروژه باشه ولي اون را خيلي خوب همكاري كردي ولي در مورد پوشك گيري حاضر نيستي از پوشك بگيرمت عادت كردي توي پوشكت كارت را انجام بدي وقتي پوشك نميگيرمت به محض اينكه جيش داشته باشي مياي ميگي مامان پوشك بيار به هيچ قيمتي خونه را نجس نميكني تا زماني كه پوشكت را نبندم جيش نميكني گفتم شايد از دستشويي بترسي لگنت را بردم توي حموم گذاشتم باز هم جيش نكردي خودم روي لگنت نشستم بازم خانم حاضر نشد جيش كني يه روز كه جيش داشتي گفتم خوب بيا اصلا بريم حموم شايد در هنگام بازي كردن با آب جيش كني اون نيم ساعتي كه حموم با هم بوديم بازم جيش نكردي به محض اينكه پوشكت را بستم جيش كردي واينگونه شد كه ما راهي مشاوره شديم براي گرفتن خانم از پوشك، خانم مشاوره گفت دخترت از دستشويي ميترسه بايد هي براش توضيح بدي كتابهاي مخصوص براي اينكاررا بگير گفتم داره روزي چند بار براش ميخونم حتي از كوچيكي عادت داره من ميرم دستشويي مياد پشت در دستشويي حتي من ميخوام برم دستشويي ميگه بهم ميخواي بري جيش كني يعني قشنگ ميدونه دستشويي رفتن براي چه كاري هست گفت از اين به بعد هر ميوه اي كه ميخوره مثلا پرتغال يا هر چيز آبداري وقتي يه خورده آبش ريخت توي دستش بگو اين جيشش بود همش براش توضيح بده ودستشويي را براش خوشگل كن چي دوست داره گفتم نقاشي خيلي دوست داره گفت پس تشويقش كن هر موقع جيش كرد با رنگ انگشتي نقاشي كنه وماهم اول از خودم شروع كردم گفتم اگه تو هم جيش كني ميتوني نقاشي بكشيم وتو ميگفتي نه و هردفعه ميرفتم دستشويي گل و خونه و ماشين و پيشي هرچيزي كه خانم ميخواست ميكشيدم وآخرسرش هم مورد تشويق مليسا خانم قرار ميگرفتم ميگفتي آپرين دخترم تا ميخواستم برم دستشويي ميگفتي برو نقاشي بكش باشه دخترم و اينگونه هم راضي نشدي از پوشك بگيرمت نميدونم ديگه چيكار كنم دوست دارم زودتر اين پروژه را تموم كنم ولي تو اصلا همكاري نميكني خواهش ميكنم مليسا جونم تو كه اينقدر بزرگ وخانم شدي بيا منو خوشحال كن اين پروژه را زودتر تموم كنيم ومن با خيال راحت بگم ديگه دخترم بزرگ شده خدايا كمك كن اين پروژه را تموم كنم آخه تا كي بايد پوشكت كنم بزرگ شدي به قول خودتت حشته ديگه (زشته)سن شمارت را مينويسم هر وقت بزرگ شدي ببيني تا كي پوشك بودي.
شيرين زبونيها:
پنج شنبه صبح من وتو ميخواستيم بريم سوپر ماركت خريد از اونجايي كه هردفعه ميريم بيرون نبايد بدون سي دي برگرديم من مشغول انتخاب سي دي بودم چون قربونت بشم همه سي ديها را داشتي كه يهو سي دي كدو قلقله زن را ديدي وگفتي اينو بخر دوماه پيش ماما ن بزرگت برات خريده بود و توي خونه خودشون بود وصبحها تو روزي سه تا چهاربار نگاه ميكردي ولي گفتي اينو ميخوام من هم برات خريدم اومديم خونه كه باهم بذاريم نگاه كنيم
از بازيهاي مورد علاقه ات اينه كه كيف پول من را برداري بعد بهم ميگي برم ماست بخرم ،گوجه بخرم،سبزي بخرم،برم نون بابايي(نونوايي)نون بخرم من هم ميگم برو بعد مياي بهم ميگه ماست بده من هم الكي بهت ماست ميدم و تو پول بهم ميدي وميگي اين دو عباسي را كم كن اين پولو بگير حساب كن ومن همش با خودم فكر ميكردم يعني چي اينو از كجا ياد گرفتي چه شعري هست خلاصه دوماه مارا گذاشته بودي سركار وبعضي اوقات هم ميگفتي آقا فلمون قالي را ببر تو ايون ومن هم باز متعجب كه اينو كجا شنيده تا اينكه معما روز پنج شنبه حل شد.
دوتايي داشتيم سي دي كدو قلقله زن نگاه ميكرديم كه پيرزنه ميره خريد براي دخترش بعد ميگه اينها چقدر ميشه
فروشنده:شش قرون و دو عباسي
خاله پيرزن:دو عباسيش را كم كن اين پولو بگير حلال كن ومليسا خانم نگو از سي دي كدو قلقله زن ياد گرفته بود(دوعباسيش را كم كن اين پولو بگير حساب كن دخترم خودش هم شعر ميگه) وقضيه آقاي فلمون هم دختر پپرزن تا ميبينه مامانش داره مياد اسم شوهرش كه سليمون بوده صداميكنه ميگه آقا سليمون قالي ببر تو ايون وتو سليمون را ميگي آقا فلمون واينجا بود كه من محكم بغلت كردم وحسابي ماچ آبدارت كردم وتو هي ميگفتي مامان ويلم كن ويلم كن گفتم ولت نميكنم تا تو باشي اينقدر شيرين زبوني نكني اين هم از معما كه حل شد.
دلبريها:
سريال فاطما گل را خيلي دوست داري تا شروع ميشه ميگي فاطما گل شروع شد واز همه بيشتر آهنگ تيتراژ پاياني سريال را فوق العاده دوست داري هرجاي خونه كه باشي مياي سريع منو بغل ميكني و سرت را ميذاري روي شونه هام وبعضي از جاهاي شعر را ميخوني نميدونم چرا با شنيدن اين آهنگ همچين حسي بهت دست ميده هيچ شبي نيست كه اينكار را نكني وبراي حميد شده عقده ميگه خب مليسا يكبار هم بيا منو بغل كن ولي تو بايد فقط من را بغل كني ومن هميشه بابت اين حركتت كلي خداروشكر ميكنم ميگم خدايا شكرت كه همچين حسهاي قشنگي را دارم تجربه ميكنم.
دخترداشتن يعني اينكه لوژ مامانش را هي برداره بزنه بعد بگه تو آينه ببينم، هرازگاهي بره سراغ طلاهاش وهوس كنه طلاش را بندازه به مامانش توي سبزي درست كردن بياد كمك كنه ،وقتي ميبينه مامان خخونده اش داره غذا درست ميكنه سريع بره ظروف آشپزخونه اش را بياره هي آب بريزه توي قابلمه اش وهم بزنه بعد بده به مامانش بخوره ومامانش بگه خيلي خوشمزه است تو درست كردي دستت درد نكنه ومليسا هم كلي خوشحال بشه ، يه دستمال داشته باشه هر پنج شنبه كه مامانش داره خونه را تميز ميكنه اون هم با دستمالش به مامانش كمك كنه،به بابا حميدش بگه لباست را جمع كن خميد، فيلم عروسي مامان و باباش را نگاه كنه وهر جوري كه مي بينه مامان خخونده اش داره ميرقصه اون هم اجرا كنه كلي كارهاي ديگه كه من ذهنم ياري نميكنه .
خدايا خودتت ميدوني كه من يه دختر شيرين زبون ميخواستم وتو هم بهم اين نعمت بزرگ را دادي ديگه براي خودم هيچ آرزويي ندارم ولي بجاش كلي براي مليسا آرزوهاي قشنگ قشنگ دارم پس بازم مثل هميشه كمكم كن و ياورم باش كه به آرزوهاي خوب وقشنگ درآينده نه چندان دور دست پيدا كنم ممنونتم خداجونم كلي عاشقتم و همين طور عاشق تو مليسا عسلي.
اين كلاه وشال گردون خوشگل را خودم برات درست كردم به خودم كلي اميدوارشدم هنوز از بافتني يك چيزهايي يادم مونده.
اينم عكس پنج شنبه كه داشتيم ميرفتيم سوپر ماركت
قربون اون قد و بالات دختر قد بلند من
سن شمار :مليسانفس مامان وبابا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 12 روز سن دارد .