اندر احوالات مهدكودك
سلام دختر گلم كه براي خودش خانمي شده تا ميبيني بعضي روزها خسته ام وتوي خودم هستم ميگي مامان اتفاقي افتاده يعني من عاشق اين حرفتم وهمش هم ميگي مامان هه سوال داشتم منم ميگم مامان جون بگو.
هفته اول مهد خوب پيش رفتي ولي از چهارشنبه غروبش تب كردي وبيحال بودي پنج شنبه برديمت دكتر گفت مهد ميره گفتم بله گفت ويروس سرما خوردگي هستش از كسي گرفته خلاصه اينكه اين ويروس لعنتي يك هفته توي بدن نازت بود وكلي بيحالت كرده بود ومهد نرفتي اينم از سوغاتي مهد رفتنت كه همون اول پشيمون شدم كه چرا فرستادمت مهد ولي چيكار كنم كه خودتت خيلي دوست داري .
چهارشنبه ها گزارش هفتگي مهد را به ما ميدند ونوشته بودند كه دوتا شعر ياد گرفتي ومتنش را هم برامون نوشته بودند ولي هر كاري كردم تو برام نخوندي من هم متعجب كه تو استعداد خوبي در شعر حفظ كردن داري ولي چرا هنوز ياد نگرفتي تا اينكه شنبه شب كه داشتيم مي خوابيديم تو گفتي مامان ميخوام شعر بخونم اول يه توپ داره را خوندي بعد توپ قشنگم را خوندي بعد گفتم خوب اين شعر ها راكه من ياد دادم پس خاله شكوفه(مربي كلاستون)چي ياد داده كه شروع كردي اون دوتا شعر را بدون غلط خوندن ساعت ياده ونيم شب بسي من وحميد را خوشحال كردي وبوسه بارونت نموديم البته ديگه ول كن نبودي وتا دوازده شب داشتي برامون شعر ميخوندي.
شعر اول:
اينجا كه مثل خونه ما تميزه مربياش مثل مامان عزيزه
نه غم داريم نه غصه اي ما اينجا چون كه هست اينجا مثل خونه ما
اينجا كتاب مي خونيم شعر وزبان مي خونيم
بازي ميكنيم اينجا خيلي شاد و خندونيم
شعر دوم:
سلام سلام به جشن ما خوش آمدين قدم شما رو چشم ما خوش آمدين
مهمونيمون ساده ولي قشنگه با اين همه سادگي رنگارنگه
ما بچه ها براتون در روي هم مي بنديم گل مي ريزيم به پاتون شعر مي خونيم مي خنديم
جديدا تلويزيون راني ليمو تبليغ ميكنه وتو تا ميبيني ميگي والي ليفو البته ليمو هم ميگي ليفو.
به زير دستي همچنان ميگي قابلي چيو ومقصر اصليش هم حميد هست چون خوشش مياد هي بهت ميگه بابا بگو قابلي چيو.
امروز هم قرار بود شما را از طرف مهدكودك ببرند باغ وحش ارم ولي چون توي كلاستون از همه كوچيكتر هستي من وحميد اجازه نداديم بريم چون فكر ميكنم فعلا براي اين نوع اردوها براي تو زوده خلاصه كه امروز نذاشتم بري مهد ببخشيد مامان جون
اين كاردستي را به مناسبت روز دختر درست كرديد وبهتون دادند
همون هفته اي كه مريض بودي پنج شنبه شام برديمت رستوران و براي بار اول خودتت خواستي كه صورتت را نقاشي كنند وكلي خوشحال شدي