مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

اندر احوالات مهدكودك

1394/6/16 10:49
نویسنده : مامان فرخنده
1,204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم  كه براي خودش خانمي شده تا ميبيني بعضي روزها خسته ام وتوي خودم هستم ميگي مامان اتفاقي افتاده يعني من عاشق اين حرفتم وهمش هم ميگي مامان هه سوال داشتم منم ميگم مامان جون بگو.سوالسوالسوال

هفته اول مهد خوب پيش رفتي ولي از چهارشنبه غروبش تب كردي وبيحال بودي پنج شنبه برديمت دكتر گفت مهد ميره گفتم بله گفت ويروس سرما خوردگي هستش از كسي گرفته خلاصه اينكه اين ويروس لعنتي يك هفته توي بدن نازت بود وكلي بيحالت كرده بود ومهد نرفتي اينم از سوغاتي مهد رفتنت كه همون اول پشيمون شدم كه چرا فرستادمت مهد ولي چيكار كنم كه خودتت خيلي دوست داري .زیبازیبازیبا

چهارشنبه ها گزارش هفتگي مهد را به ما ميدند ونوشته بودند كه دوتا شعر ياد گرفتي ومتنش را هم برامون نوشته بودند ولي هر كاري كردم تو برام نخوندي من هم متعجب كه تو استعداد خوبي در شعر حفظ كردن داري ولي چرا هنوز ياد نگرفتي تا اينكه شنبه شب كه داشتيم مي خوابيديم تو گفتي مامان ميخوام شعر بخونم اول يه توپ داره را خوندي بعد توپ قشنگم را خوندي بعد گفتم خوب اين شعر ها راكه من ياد دادم پس خاله شكوفه(مربي كلاستون)چي ياد داده كه شروع كردي اون دوتا شعر را بدون غلط خوندن ساعت ياده ونيم شب بسي من وحميد را خوشحال كردي وبوسه بارونت نموديم البته ديگه ول كن نبودي وتا دوازده شب داشتي برامون شعر ميخوندي.تشویقتشویقتشویق

شعر اول:

اينجا كه مثل خونه ما تميزه                             مربياش مثل مامان عزيزه

نه غم داريم نه غصه اي ما اينجا                      چون كه هست اينجا مثل خونه ما

اينجا كتاب مي خونيم                                   شعر وزبان مي خونيم

بازي ميكنيم اينجا                                       خيلي شاد و خندونيم

شعر دوم:

سلام سلام به جشن ما خوش آمدين                     قدم شما رو چشم ما خوش آمدين

مهمونيمون ساده ولي قشنگه                            با اين همه سادگي رنگارنگه

ما بچه ها براتون در روي هم مي بنديم               گل مي ريزيم به پاتون شعر مي خونيم مي خنديم

جديدا تلويزيون راني ليمو تبليغ ميكنه وتو تا ميبيني ميگي والي ليفو البته ليمو هم ميگي ليفو.

به زير دستي همچنان ميگي قابلي چيو ومقصر اصليش هم حميد هست چون خوشش مياد هي بهت ميگه بابا بگو قابلي چيو.

امروز هم قرار بود شما را از طرف مهدكودك ببرند باغ وحش ارم ولي چون توي كلاستون از همه كوچيكتر هستي من وحميد اجازه نداديم  بريم چون فكر ميكنم فعلا براي اين نوع اردوها براي تو زوده خلاصه كه امروز نذاشتم بري مهد ببخشيد مامان جون خجالتخجالتخجالت

اين كاردستي را به مناسبت روز دختر درست كرديد وبهتون دادند

همون هفته اي كه مريض بودي پنج شنبه شام برديمت رستوران و براي بار اول خودتت خواستي كه صورتت را نقاشي كنند وكلي خوشحال شديمحبتمحبتمحبت

 

 

 

پسندها (8)

نظرات (8)

خانم دکتر آینده
16 شهریور 94 11:17
سلام وبلاگ فوق العاده زیبایی داشتید. ممنون میشم اگه مطلب من رو توی این سایت لایک کنید..... http://www.niniaxs.ir/index.php/batajrobeh2/9006-2015-09-05-06-58-16
عمه فروغ
16 شهریور 94 11:31
سلام فرخنده جون خوب هستید؟ملیسا گلم خوبه؟ عزیزم بلا به دور باشه ازت ان شاا.. که همیشه تنت سالم باشه و این روزها رو دیگه تجربه نکنی ای جووونم ماشاا.. به ملیسا خانوم که شعر جدید یاد گرفته و خیلی خوشگل هم میخونه به به چقدر هم عکست با صورت نقاشی شده خوشگل شده .بووووووووووس
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عمه فروغ گل چشاي ناز شما قشنگ مي بينه بوس براي آرشيدا گلي و عمه فروغ بي نظير
مامان آنیسا
16 شهریور 94 11:37
سلام عزیزم مامانی نگران نباش اولش که مهد میرن سرما زیاد میخورن بعددیگه بدنشون به محیط مهد عادت میکنه وکمتر میشه چه خوب که مهد و دوست داری
مامان فرخنده
پاسخ
ممنون عزيزززززززم كه به ما سر زدي دقيقا همه همين حرف را به من گفتند تا چند مرحله بدجور سرما ميخوره ولي ديگه بعد ازاون بدنش مقاوم ميشه ولي چه فايده با هر مريضي كلي آب ميشند فعلا كه دوست داره تا ببينم تا كي اينقدر علاقه نشون ميده بوس براي آنيسا وروجك
مامان ریحانه
18 شهریور 94 10:26
سلام فرخنده جون خوبی عزیزم‌؟ قربون ملیسای شیرین زبونم بشم که شعرهاشو به این قشنگی خونده ای جاااااانم طفلی چه معلومه بی حالم هست نازنینم خیلی دوست داره ولی منم از همین سرماخوردگیاش می ترسم اما فکر کنم چاره ای نباشه باید ببرمش خوب فرخنده جون اگه سرما خوردگیش خوب شده براش واکسن سرماخوردگی بزنید ما دو سه ساله واسه نازنین میزنیم سرما میخوره اما خفیف و با علایم کمتر
مامان فرخنده
پاسخ
از يه لحاظ خوبه مهد كه بچه ها كلي چيزهاي جديد تجربه ميكنند ولي ايراد بزرگش همين مريض شدنش هست مخصوصا فصل سرما فكرنكنم زمستون بذارم بره مهد چون همش ميخواد سرما بخوره واقعا تاثير داره ممنون كه گفتي ريحانه جووووووووووووووووني
مامان ریحانه
18 شهریور 94 10:36
فداش بشم چقدرم صورتش قشنگ شده چه خوب که رو صورتش گل نقاشی کردن چیه رو صورت بچه ها جک و جونور میکشن من اونطوری زیاد خوشم نمیاد عززززززیزم والی لیفو گفتنتو عشقه فدای غلط غلوط حرف زدنت قابلی چیو چه خنده دار فرخنده جون اصلا ریشه ی این کلمه چیه برای اولین بار آقا حمید در مورد چی استفاده کردن؟ خوب کردی نذاشتی بره اردو تا بچه بخواد بیاد خونه دل آدم هزار راه میره اونم بچه های به این کوچیکی کاردستی هم خیلی قشنگه با یه عالمه تاخیر مبارک باشه این روز به ملیسا جون فرخنده ی عزیزم ملیسای نازمو ببوس انشالله که هیچ وقت دیگه گرفتار تب و سرماخوردگی نشه
مامان فرخنده
پاسخ
آره ريحانه جون ازم پرسيد من گفتم براش گل بكشيد. مليسا از كوچيكي به زير دستي ميگفت قابلي چيو آرزو به دلم موند كه يكبار بگه زيردستي ميخوام ميگه مامان بذار توي قابلي چيو حميد هم چون از تلفظش خوشش مياد تا من ميگم مامان اسمش زيردستي هستش حميد ميگه نه بابا جان بگو قابلي چيو ممنون خاله ريحانه گلم اميدوارم هيچ وقت هيچ وقت بچه ها مريض نشند بوس براي نازنين شرين زبون ومامان گلش
شادی
19 شهریور 94 9:52
آخیییییییییی. اینجا معلومه که مریض بوده و صورتش آب شده... ایشالا زودتر خوب بشه. ماشالا صورت ناز نقاشی شده اش هم خیلی زیباترش کرده. آوینا هم پارسال اصلا برای ما شعر نمیخوند. حتی فکر میکردیم چیزی یاد نگرفته ... ولی این بدجنس های فسقلی بعدا رو میکنن وای من عاشق این کلمات اشتباهی هستم...
مامان فرخنده
پاسخ
مليسا تا مريض ميشه كلي وزن كم ميكنه چون اصلا در دوران مريضي لب به غذا نمي زنه قربون آوينا وروجك برم كه وقتي شعرهاش را رو كرد چقدر شماها خوشحال شديد
مامان آیدا
24 شهریور 94 13:46
سلام فرخنده جون.. خوبی.. ماشاالله چه خانمی شده عروسک خانم..زود بزرگ میشن نه? من همش میگم کاش همین قدی می موندن.. دلم برای لحظه لظه این روزاشون تنگ میشه....
مامان فرخنده
پاسخ
سلام به روي ماهت آيدا جوووووووووني پس كجايي كلي دلم برات تنگ شده اره عزيزززززززززم زمان خيلي داره سريع ميگذره كاريش هم نميشه كرد فقط همين خاطراتشون ميمونه ببوس سام خوش اخلاق را
مرجان
25 شهریور 94 13:11
قربون صورت مثل ماهت بشم عزیزم که نقاشی کردی عروسک..خدا نکنه مریض بشی عروسک شیرین زبون که به پیش دستی میگی قابلی چو فکر کنم دختر باهوشمون از ترکیب قابلمه و چنگال اسم جدیدی اختراع کرده فرخنده جون چه خوبه که مهد میره با همسن و سالاش سرگرمه..من تا الان مخالف مهد رفتن بودم ولی تو این سن لیانا میبینم واقعا بچه ها نیاز دارن ساعتی با همسن و سالهاشون خوش بگذرونن..بوس برای دختر باهوش و عزیز و مامان مهربون
مامان فرخنده
پاسخ
خدانكنه خاله مرجان جون گل خودم هم همين حدس را ميزنم ولي آخه به چنگال همون چنگال ميگه خلاصه توي حل اين قابلي چيو موندم در مورد مهد رفتن توي وبگردي كه داشتم همه از سن سه سالگي توصيه كرده بودند كه بايد بچه يه تايمي را بره براي آموزش چون ديگه از سه سالگي آموزش براي بچه ها شروع ميشه وكلي مهارت ياد ميگيرند ولي خب اين دردسر مريض شدن هم داره در كل براي استقلال بچه مهد رفتن خيلي خوبه بوس براي ليانا گل وخاله مرجان مهربون