مليسانفس مامان وبابامليسانفس مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

ملیسا دختر دوست داشتني مامان

مليسا وتعطيل شدن مهد

1394/7/4 10:57
نویسنده : مامان فرخنده
2,149 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به مليسا نازم خداروشكر كه خوب هستي وبعداز يكماه مهد رفتن خودتت را فارغ التحصيل اعلام كردي گفتي ديگه مهد نميرم البته يه اتفاق باعث شد كه تو ديگه از مهد خوشت نياد .

تو از بچگي حس بويايي قوي داشتي مثل خودم هستي اگه از بوي يه غذا خوشت نياد حتي اگه گرسنه هم باشي محاله به اون غذا لب بزني حتي بوي اون غذا بهت بخوره حالت تهوع بهت دست ميده كه ظاهرا توي مهد دوبار غذا باب ميلت نبوده وازتو انكار واز مربيهاي مهد اصرار وخوردن غذا همون وبالا آوردن غذا توسط تو همون واين باعث شد كه تو ديگه از مهد خوشت نياد خواستم مهدت را عوض كنم يه مهد ديگه بدون ناهاريي بنويسم ولي ديدم فعلا آمادگي نداري ويه مدت گذاشتم بگذره تا ببينم كي دوباره علاقه نشون ميدي كه بري مهد.غمگینغمگینغمگین

اون هفته كه گذشت به دوتا عروسي رفتيم عروسي پسرخاله هام بود وتو كلي سنگ تموم گذاشتي از لحاظ قر دادن ديگه به من كاري نداشتي از اون اول وسط بودي تا موقع شام وبعد شام خوردي دوباره شروع كردي به رقصيدن .فرشتهفرشتهفرشته

از ياد گيريهات بايد بگم به انگليسي اعداد را بلدي تا ده بشماري و به فارسي تا شماره پانزده،عاشق سي دي شهر موشهاي دو شدي روزي چهار تا پنج بار نگاه ميكني طوريكه كل سي دي را حفظ شدي وهمين طور عاشق عروسكهاي شهرموشها كه عروسك كپل را حميد برات خريد وعروسك صورتي را دايي فرهاد برات خريد .تشویقتشویقتشویق

چند وقت پيش داشتيم ميرفتيم بيرون كه ديديم تصادف شده كه يهو تو گفتي مامان ببين تصاهوف شده من تا حالا اين كلمه را بكارنبرده بودم فكر كنم از توي تلويزيون اين كلمه را شنيده بودي دوباره پرسيدم چي شده گفتي تصاهوف يعني عاشق اين تلفظ كلماتت هستم .خندهخندهخنده

حالا بريم سراغ عكس دخمل طلاي مامانمحبتمحبتمحبت

مليسا وكپلش

مليسا وترنم بچه دختر خاله من كه همسن هستند

توي باغ خودشون هم آتليه داشتند وهمون شب عكس را چاپ ميكردند ميدادند وماهم تصميم گرفتيم عكس بگيريم  وتوهم كلي همكاري كردي وعكسات خوب شد وهمين طور عكس خانوادگيمون

مليسا درحال رفتن به عروسي دوم

پسندها (6)

نظرات (10)

مامان ندا
4 مهر 94 16:14
آخی...جووونم چقد دختر حساسی هستی تو ملیسا جوووون... صاینا هم اگه از غذایی خوشش نیاد اول که به محض خوردنش درش میاره اما اگه با هزارتاترفند ( مثلا حواسشو به چیزی پرت کنم) بهش بدم تااز گلوش بره پایین بالا میاره بزای همین دیگه هیچوقت اگه غذا نخواد بهش نمیدم.. عروسی ها خوش گذشت...ایشاا.. همیشه شاد باشید..قربون اون نگاه گیرات( عکس اول) فرخنده جون لباس ملیسا جون( نباتی رنگه) خییییلی نازه تو این سبک لباسا ازلباس ملیسا خییییلی خوشم اومد البته به تن دختر خوشکلی مثل ملیسا نازتره...
مامان فرخنده
پاسخ
ندا جون حساس را خوب اومدي يعني از دست بويايي خانم در امان نيستيم باورت نميشه انواع واقسام اسپرهاي خوشبو كننده خريدم كه ميره دستشويي بزنم چون خيلي خيلي ببخشيد بوي ادرارش بهش بخوره تهوع بهش دست ميده بيرون كه ميخوايم بريم بايد زود بريم وزود برگرديم چون اگه دستشويش بگيره محاله از دستشويهاي بيرون استفاده كنه خلاصه برنامه اي باهاش دارم كه بيا و ببين ممنون ندا جوني قابل شما را نداره من هم خودم از اين لباسش خيلي خيلي خوشم مياد بوس براي ندا جون وصاينا ناز
شادی
5 مهر 94 8:28
ای جانم. چه دختر زرنگی... چه زود فارغ التحصیل شد ولی خداییش چقدر بده که مربی های مهد با همه بچه ها یکجور برخورد میکنن و اصلا به مساله تفاوت ها توجه نمیکنن. مگه شما فرم اولیه عادات و رفتارها رو پر نکردین؟ حالا اشکالی نداره فرخنده جون به نظرم اگه خواستی دوباره مهد ثبت نامش کنی حتما عادت های خاص ملیسا که روشون حساسه رو بهشون بگو عکس های عروسی هم عالیی. دخترمون مثل فرشته هاست
مامان فرخنده
پاسخ
چرا شادي جون اون فرم را پر كردم دركل مليسا بد غذاست هر غذايي نميخوره نمي دونم سير بوده بهش هي اصرار كردند بخور خلاصه يه خاطره بد توي ذهنش نقش بسته كلي فعلا دارم باهاش صحبت ميكنم ببينم كي دلش ميخواد دوباره بره مهد ممنون عزيززززززززم چشاي نازت قشنگ ميبنه خاله شادي جون بوس براي آوينا فرنگي
عمه فروغ
5 مهر 94 20:36
سلام فرخنده جون ای وای از دست این مربیان شاا.. که دوباره ملیسا با شوق به مهد میره ای جوووووووونم 1000 ماشاا.. به دخترکمون که خوب اعداد رو یاد گرفته و این طور کلمات رو قشنگ بیان میکنه مخصوصا تصادف رو به به چه عکس های خوشگلی مبارک باشه خانوم خانما خوشحالم که عروسی بهت خوش گذشته و حسابی مجلس گرم کن بودی ان شاا.. که همیشه به جشن و شادی
مامان فرخنده
پاسخ
سلام به عمه فروغ گل اميدوارم زودتر راضي بشه بره مهد ممنون فروغ جون بابت اين همه تعريف بچه ام علاقه خاصي به رقص كردن وآرايشگري داره اگه جشني باشه مليسا سنگ تموم ميذاره مگه ديگه مياد بشينه همش اون وسط هستش بوس براي آرشيدا ناز وعمه گلش
شادی
6 مهر 94 10:32
احتمالا یک دوره ای حساسیت نشون ندی دوباره ذوق و شوق نشون میده...
مامان فرخنده
پاسخ
اره شادي جوووووون خودم هم فعلا بيخيال شدم چون ديگه هوا داره سرد ميشه بعد بخواد بره مهد همش بايد سرما بخوره ولي بهار عزمم را جزم ميكنم كه بره فكرميكنم تا اون موقع ديگه راضي ميشه ممنون از راهنماييت دوست خوبم
مامان ریحانه
7 مهر 94 10:33
سلام فرخنده جونم خوبی عزیزم شرمنده دوست خوبم که باعث نگرانیت شدم چند وقتی شرایط مساعدی نداشتم و غیر از این این روزا فرصتام کم شده هر چی نازنین بزرگتر میشه انگاری فرصتای منم کمتر میشه خیلی بهونه گیری میکنه ما هم که از مامانم اینا دوریم همیشه می خواد من همبازیش باشم یه وقتایی حوصلم نمیرسه و عصبی میشم مهد گذاشتنشم که دردسرای خودشو داره و همچنین باید به وضعیت درسی پوریا هم رسیدگی کنم درسته شاغل نیستم ولی چون دست تنهام خواهر یه سر دارم هزارتا سودا شب که میشه بی رمق میفتم هر چند دوست ندارم این کوچولوها زود بزرگ بشن ولی یه وقتایی که خسته میشم میگم کی بشه نازنین بزرگ بشه مثل امروز که دیدم رختخوابشو خیس کرده با اینکه متوجه شده که دستشویی داره باز پا نشده وای می خواستم گریه کنم چون تازه شستشوهای پاییزی رو انجام داده بودم و با دیدن این صحنه کلافه شده بودم ببخش عزیزم این کامنت همش شد در مورد خودم و نازنین بریم کامنت بعدی
مامان فرخنده
پاسخ
سلام به ريحانه جون خب خداروشكر پيدات شد دركت ميكنم ميدونم وقت كم مياري من كه يه دونه بچه دارم كلي بعضي روزها درگيرم چه برسه به تو اي بابا دوباره بايد شستشو كني من نميدونم چرا اين وروجكها اينقدر در دستشويي رفتن تنبلي ميكنند اميدوارم زودتر همه چي روبراه بشه وكلي وقت زياد بياري وازاون خاطره هاي خوشگلت برامون بنويسي چون خيلي قشنگ مينويسي عزيزززززززززززززم
مامان ریحانه
7 مهر 94 10:40
و اما فدای ملیسای نازم بشم که مجبور به خوردن غذایی شده که دوست نداشته واقعا مربیشون بی ملاحظگی کرده و باید به ذائقه ی ملیسا توجه می کرد ببین چه جوری بچه ها رو نسبت به بعضی محیطها دلزده می کنن انشالله همیشه به عروسی عزیزم ملیسا جون که چه ناز شده تو لباس قشنگ عروسیش انشالله که تو عروسی خودش برقصه خوشگل خانوم ماشالله به هوش و ذکاوتش و فدای تصاهوف گفتنش اتفاقا نازنینم ممیگفت تصائوف چقدر زبون بچه ها به هم نزدیکه قربون عکسای خوشگلش فدای تیپ نازش فرخنده جون ببوس عروسک نازو
مامان فرخنده
پاسخ
ميبيني چه الكي بچه از مهد زده شد كلي خودم حرص خوردم مگه ديگه به همين زودي از ذهنش پاك ميشه اين خاطره بد ممنون ريحانه جون چشاي نازت قشنگ ميبينه قربون نازنين كه اون هم خوشگل ميگه عزيززززززززززززم
شادی
8 مهر 94 9:40
آوینا فرنگی رو خوب اومدی
مامان فرخنده
پاسخ
گفتم براش بنويسم فرنگي كلي آوينا جون ذوق كنه
مرجان
18 مهر 94 14:45
سلام فرخنده جون..به سلامتی ملیسا فارق التحصیل شد از مهدکودک اشکال نداره حتما براش زیاد هم جذاب نبوده انشالا به موقع اش میره...عکسهای ملیسا خیلی قشنگ شده مخصوصا دوتا لباسا هم که برای عروسی پوشیده بود خیلییی قشنگ و شیک بودن..ببوس خوشگل خانوم شیرین زبونو
مامان فرخنده
پاسخ
سلام به روي ماه خاله مرجان گل ممنون خاله جون قابل شما را نداره چشمهاي شما قشنگ ميبينه
مامان زهره
18 مهر 94 20:00
فرخنده جان چرا اهنگ وب برداشتی مرسانا همش میگه ملیسا اونم با اهنگ میخواد
مامان فرخنده
پاسخ
عزيزززززززم مرسانا گلي از صبح دارم كلي وبگردي ميكنم كه كد آهنگ را بذارم ولي نمي دونم چرا اجرا نميكنه خودم هم اين آهنگ را دوست داشتم تموم سعيم را بخاطر مرسانا گلي انجام ميدم
شادی
19 مهر 94 9:20
سلام گلم. مرسی که همیشه به من و آوینا محبت داری و به یادمون هستی عزیزم. آپیم
مامان فرخنده
پاسخ
الان ميام ببينم چه خبره خواهش ميكنم عزيززززززززززم وظيفه است كه نگران دوستهاي گلم بشم