مليسا وخونه تكاني
سلام دختر گلم ببخشيد اسفندماه شد ومن بيشتر از قبل سركار مشغول هستم خونه تكوني هم مزيد بر علت شد كه نتونم بيام وبت را بنويسم ولي امروز تاجايي كه ذهنم ياري كنه مينويسم.
از خصوصيات اخلاقيت بايد بگم كه ديگه خجالتي نيستي وسريع با همه دوست ميشي حتي اگه يه بچه اي توي پارك اذيتت كنه سريع از خودتت دفاع ميكني در حاضر جوابي همچنان ركورد دار هستي وبعضي اوقات من حريف زبونت نميشم.
جمعه خونه تكوني داشتيم وامسال براي اولين بار خونه بودي وهر چقدر اصرار كردم بهت برو پيش ماماني گفتي نميرم صبح جمعه تو وحميد در خواب ناز بوديد من هم گفتم تا خدمتكار نيومده برم پرده اتاقت را در بيارم بندازم توي ماشين لباسشويي كه نصف پرده را كندم كه موبايلم شروع كرد به زنگ زدن ومن سريع اومدم تلفن را جواب دادم ديگه تو هم از خواب بيدار شدي سريع رفتي توي اتاقت گفتي واي مامان پنجره خراب شده حميد پاشو ببين پنجره من نيست حالا من كلي دارم ميخندم
ميگم نه مليسا امروز خونه تكوني داريم بايد اين را بشوريم وتميز بشه بعد نصبش كنيم توي همين گير و دارها آقاي خدمتكار اومد حالا ديگه از اينجا داستان شروع شد:
مليسا:مامان اسم آين آقا چيه گفتم تو بهش بگو عمو خلاصه كلي با عمو جور شدي تا ازنردبون بالا ميرفت ميگفتي عمو مواظب باش از اون بالا نيفتي و جالب اينكه اصلا نميذاشتي من وحميد صحبت كنيم اتاقت تميز شد گفتم خوب حالا بيايد چاي و بيسگويت بخوريد كه ديدم رفتي سريع كيف وسايل آرايشت را آوردي وهمه را ريختي بيرون و گفتي عمو بيا بهت بگم اينا اسمش چيه
تا خود غروب سري به سري اسباب بازيت را مي آوردي وميخواستي بقول خودتت به عمو نشون بدي واين مدلي بود كه خيلي خيلي در خونه تكوني به ما كمك كردي.
يه روز بعد ازظهر داشتيم با هم بازي ميكرديم صداي حيوانات را بهم ميگفتي مامان هاپو چي ميگه و من هم صداش را درآوردم تو همين عين يه تيكه نونم هم برداشتم گذاشتم توي دهنم
مليسا: مامان پيشي چي ميگه ومن خوش باور داشتم صداي گربه را در مياوردم
مليسا: مامان آدم با دهن پر حرف نميزنه آدم بايد با دهن خالي حرف بزنه يعني من ديگه باورم شد كه فقط اين دهه نوديها اومدند آدم را ضايع كنند وديگر هيچ.
ديروز تولدم بود صبح كه حميد بهم تولدم را تبريك گفت تو خواب بودي ومتوجه نشدي ساعت 10 به ماماني گفتي زنگ بزن ميخوام با مامان فرخنده حرف بزنم بعد گفتي مامان زود بيا خونه بعد ماماني گوشي را گرفت وتولدم را تبريك گفت وتو تازه متوجه شدي كه تولدم هست خلاصه دوبار ديگه بهم زنگ زدي فقط ميگفتي مامان زود بيا همين الان بيا خونه ديروز خيلي بيقرارم بودي تا اينكه ساعت پنج اومدم دنبالت واولين تبريك تولد را بدون اينكه كسي بهت ياد بده بهم اين مدلي گفتي:
مامان مبارك باشه روز تولدت الهي قربونت تواز براي من بمير ومن زندگي كنم ومن ذوق زده شدم كلي بوس بارونت كردم عشق مني شيرين زبونم.
توي اين مدت بيكار نبوديم وپازلهات را كه در كمد قائم كرده بودم ديدي وگفتي بيا باهم درستش كنيم.
اين لگو را خاله فرشته براي تولد يكسالگيت گرفته بود 3065 قطعه كه دو روز طول كشيد تا حميد برات درستش كرد
اين پازل را هم دوتايي من و تو درست كرديم
مليسا سرما خورده
پازلت كه درست شد هر روز به حميد ميگفتي اينو ببر قاف كنند تا اينكه قاف شد و در اتاقت نصب شد
واينم عكسهاي ديشب