شيرين تر از عسل

سلام عزيز دل مادر خوب برم سراغ شيرين زبونيات.

چند روزپيش توي مهد در مورد روزه كله گنجشكي با شما حرف زدند چون بعدازظهرش بهم گفتي مامان من روزه كله گنجشگي گرفتم گفتم يعني چي مليسا مامان يعني اينكه غذا نميخوريم مثل گنجشك  بال ميزنيم وميگيم جيك جيك

چهارشنبه اون هفته براي كاري بايد ميرفتم رشت بخاطر همين چهارشنبه غروب من وتو سوار هواپيما شديم وقتي داشتيم از پله هاي هواپيما بالا ميرفتيم گفتي مامان اين هواپيما ايران هستش وهمه زدند زير خنده گفتم آره مامان ميخوايم بريم رشت مامان اين هواپيما جنگي نيست تا خود رشت هي ميگفتي وقتي رسيديم فرودگاه رشت مهماندار چون ازت خوشش اومده بود گفت مليسا بيا ببرمت توي كابين خلبان ومن هم از خدا خواسته گفتم بريم داخل كابين عكس بگيريم كه اولش خجالت كشيدي ولي بعد رفتي روي پاي خلبان نشستي.

تا خاله هات را ديدي كلي ذوق كردي وقتي افطار كرديم اومدي گفتي مامان پس چرا خاله فرانك سفره هفت سين نچيده گفتم مليسا الان كه عيد نيست ما دو روز بيشتر اينجا نيستيم جمعه بعدازظهر بايد بريم خونمون چون ذهنت را خوندم فكر كرده بودي مثل عيد دو هفته ميخوايم بمونيم بخاطر همين روز برگشت كلي التماس كه نريم گفتم نميشه ميخواي تو پيش خاله فرانك بمون گفتي نه تو هم بايد بموني گفتم شبنم كه امتحان دانشگاهش تموم بشه خاله فرانك اينا مياند تهران وموقع خداحافظي هي به خاله فرانك تاكيد كردي امتحان شبنم تموم شد بيايد خونه ما وهر دفعه خاله فرانك ازت مي پرسيد چه لباس خوشگلي چه كفش خوشگلي سريع ميگفتي از تركيه خريدم خاله فرانك ميگفت از ترس ديگه ازت نمي پرسم همش ميخواي پز بدي حالا يه تركيه رفتيا

مليسا وكاپيتان شهسواري

هنر سفالگري مليسا با كمك خاله زهره در مهد