سفر به رامسر
سلام دختر گل نازم خداروشكر كه خوب هستي وروزبه روز داري بزرگتر وخانم تر ميشي.
هر روز به من گزارش مهدتت را ميدي و ميگي امروز كدوم دوستات اومده بودن مهد ميگي مامان امروز ثمين قايق(غايب) بود محمد حاضر بود رعنا قايق بود هي ميگم مليسا قايق نه غايب ولي تو همون حرف خودتت را ميزني.
هفت مرداد تصميم گرفتيم كه با پريا (دختر همكارم) ببريمتون پارك ارم كه تو وقتي پارك را ديدي خيلي خوشحال شدي ورفتيد با پريا سوار ترن ،تاب،هواپيما شديد وكلي بهتون خوش گذشت ساعت 12 شب بود ميگفتم مليسا بريم خونه ميگفتي نه مامان شب اينجا بمونيم خلاصه ساعت دوازده ونيم شب رضايت دادي بريم خونه بقدري خسته شدي كه توي همون ماشين خوابت برد صبح كه بيدارشدي گفتي مامان خيلي خوش گذشت دوباره با پريا بريم پارك ارم.
دوازده مرداد ماه حركت كرديم به سمت شمال البته اين دفعه رفتيم رامسر ويلاي شركت كه به خاله فرانك وخاله فائزه ودايي فرهاد هم گفته بودم شماهم بيايد اونجا كه چند روز با هم باشيم وخوش بگذره وتو هي ميگفتي پس چرا خاله فرشته نمياد گفتم مامان اون يك كشور ديگه هستش نميتونه بياد عيد امسال مياد ايران .
ساعت چهار بعدازظهر رسيديم ويلا كه از همون بدو ورود گفتي مامان بريم دريا گفتم بذار غروب خاله فرانك اينا بياند شب ميريم دريا .داخل ويلا يه گربه سياه بود كه تو تا اونو ديدي گفتي مامان اين اسمش ناصر هستش ناصر سيبيلو كه من و حميد همديگر را نگاه كرديم چون ما توي فاميل همچين اسمي نداريم واقعا برام جاي سوال هستش تو اين اسمها را از كجا ميشنوي ناصر سيبيلو.
خاله فرانك اينا اومدند بعدازسلام واحوالپرسي تا نشستند گربه اومد توي حياط يهو داد زدي مامان آقا ناصر اومد و همه
فردايش خاله فرانك گفت مليسا دمپايت چه خوشگله از كجا خريدي و تو گفتي ازتركيه خاله فرانك هم پيراهني كه تنش بود پارسال از ايتاليا خريده بود وهمين طور منم از همون پيرهن براي خودم خريده بودم كه بطور اتفاقي دوتايمون اونجا تنمون كرده بوديم كه خاله فرانك سريع در جوابت گفت مليسا منم اين پيراهن را از ايتاليا خريدم بقدري چهره ات درهم شد ورفتي توي فكر كه هممون غش كرديم از خنده گفتم ببين مليسا دست بالاي دست بسياره وغروبش رفتيم دريا وقايق سوار شديم كه كلي من ترسيدم از قايق البته از آقاي قايقران خواهش كردم سرعت قايق را كم كنه چون تو هم خيلي ترسيده بودي وداشتي گريه ميكردي گفتم بذاريت براش خاطره خوب بمونه ونترسه ازقايق كه آقاي قايقران هم قبول كرد ديگه تو هم خوشت اومده بود وقتي پياده شديم گفتي مامان خوش گذشت.
پنج شنبه صبح كه داشتيم صبحونه ميخوردي گفتي مامان بيا در گوشت يه چيزي بگم گفتي مامان پيراهنت را از كجا خريدي چون تشخيص داده بودي كه مدلش يكي هست فقط رنگ لباس من با خاله فرانك فرق ميكنه حالا خندم گرفته بود گفتم خب منم پارسال از ايتاليا خريدم برو به خاله فرانك بگو مامان من هم از ايتاليا پيراهنشو خريده ديگه زدم زير خنده گفتم آخه خواهرمن چرا با اعصاب بچه بازي ميكني اين از ديشب روي دلش مونده بود كه تو چرا گفتي از ايتاليا پيراهنت را خريدي.
جمعه صبح هم ديگه بايد ويلا را تحويل ميداديم با خاله ها ودايي فرهاد خداحافظي كرديم واومديم سمت تهران دركل سفر خوبي بود وفوق العاده زياد خوش گذشت.
دختر نازمن كه توي عكس كاملا مشخصه ديگه بزرگ شده
ناصر سيبيلو
قربونت بشم كه سريع با بچه ها دوست ميشي
نماي شهر رامسر از داخل تله كابين