مليسا وداداش كيان
سلام به دختر نازم قربونت بشم كه روزبه روز خواستني تر ميشي:
يك دوهفته اي بود كه به من گير ميداي ميگفتي مامان براي من داداش كيان بخر كه شير ميخوره من بهش شير بدم بعدازظهرها كه از سركار مي اومدم دنبالت با حالت تاكيد ميگفتي برام كيان نخريدي گفتم مامان كيان توي مهد شماست گفتي آره ميرم بالا هر روز بهش سر ميزنم خيلي كوچولوي .
تا اينكه بعداز يك هفته موفق شدم يه عروسك پسرونه پيدا كنم وبرات بخرم تا دو روز خوشحال بودي روز سوم گفتي نه من اينو نميخوام من كيان واقعي ميخوام كه شير بخوره اين عروسك هستش گفتم باشه من كيان بيارم ديگه تو بايد بري توي اتاقت بخوابي كيان پيش من بخوابه گفتي نه مامان دوتايي پيش تو بخوابيم آخه اون كوچولو هستش گفتم ببين ديگه نميتونم برات اين همه لباس بخرم بايد براي كيان هم بخرم گفتي نه مامان دوتا براي من بخر يكي براي كيان.
فردايش زنگ زدم مهد گفتم ببخشيد اين كيان كي هستش روزي نيست مليسا حرف از كيان نزنه گفتند پسر مربيشون هست كه شير خواره خاله زهره كه ميخواد بره بالا به كيان سر بزنه ميگه من دارم ميرم پيش كيان ومليسا هم پاي ثابته سر زدن به كيان هستش گفتم ميگه بهش شيشه شير دادم ميگند آره راست ميگه دوبار بهش شيشه شيرش را داده خنديدم گفتم مهدتون بدآموزي داره مليساهمش داره به من گير ميده كه كيان برام بيار.
4 شهريور وقت آتليه داشتي بخاطر همين بردمت آرايشگاه كه موهاتو خوشگل درست كنند كه مثل يك خانم متشخص نشستي تا كارت تموم شد توي آتليه هم خداروشكر كلي همكاري كردي بخاطر همين عكسات يكي ازيكي قشنگتر شد وتصميم من براي چاپ عكس خيلي خيلي سخت.
امروز هم برنامه عكس گرفتن توي مهد داشتي خلاصه اين روزها عكس بود كه ازت گرفته شد.
حالا بريم سراغ عكسهايي كه من ازت گرفتم
داداش كيان
مليسا مو قشنگ
ا
اين روزها هرجا كه بريم آخرش بايد حتما به پارك نزديك خونه ختم بشه
درپايان مليسا 9ماهه در حرم امام رضا