دوست داشتن
مليسا جون دوهفته است كه بخاطر آلودگي هوا،تهران ماشينها رو زوج وفرد كردند يعني روزهاي يكشنبه و سه شنبه ماشينهايي كه پلاكشون فرده مي تونند بياند بيرون و چون پلاك ماشين ما زوج هست يكشنبه صبح كه بابائي منو رسوند سركار پليس ما را جريمه كرد به خاطر همين ديروز صبح گفتم خودم ميام سركار و به بابائي گفتم مليسا هر وقت بيدار شد از خواب ببرش خونه مامان بزرگش بعد برو سركار.
توهم ساعت 8:30 صبح از خواب بيدار شدي طبق معمول صدا كردي مامان مامان بعد حميد مياد پيشت توي اتاق تو فكر ميكني من حتما دستشويي هستم ديدي نه هيچ خبري نشد كه ديگه شروع كردي به گريه كردن وهي ميگفتي مامان مامان اينقدر زياد گريه كرده بودي كه بالا آوردي
بعد صبحها كه ميخوام بيام اداره چون كرم به صورتم ميزنم ديگه كرم را جابجا نكردم تو اتاقت گذاشتم كه حميد گفت چند لحظه بعد كه آرومتر شدي رفتي وسايلم را برداشتي گذاشتي جلوي آيينه ممنون دختر منظم من.
ديشب كه بابايي اينها را برام تعريف كرد من هم كلي گريه كردم دلم برات خيلي سوخت كه در روز 8 ساعت پيشت نيستم مليسا جونم من هزار برابر بيشتر از تو دوست دارم عسلك من ولي چون ميخوام آينده فوق العاده خوبي داشته باشي ميام سركار البته كارم را هم دوست دارم بيشتر از تو كه نه، بعد تا حميد بهت ميگفت صبح مليسا گريه ميكرد هي ميگفت مامان مامان سريع مي اومدي من رابغل ميكردي قربون اون دوست داشتنت بشم من خدايا ممنون بابت همچين فرشته نازي كه به من داداي خدايا هيچوقت نذار هيچ بچه اي غصه بخوره همين طور مليساي گل من.
خيلي خيلي خيلي زياد دوست دارم عشق شيرين من