سفرنامه ايتاليا قسمت يك
سلام به تمام دوستهاي خوب ني ني وبلاگي قبل از هرچيز بگم كه دلم خيلي براتون تنگ شده بود بعدازيكماه با كوله باري از خاطره وعكس برگشتم وسعي ميكنم حافظه ام تا جايي كه ياري كنه از اين سفر خوب ودوست داشتني براتون بنويسم.
شنبه مورخ 13تيرماه ساعت 3صبح پرواز داشتيم به تركيه و بعدازدوساعت استراحت پرواز داشتيم به ايتاليا به شهر بلونيا چون با پرواز توركيش كه يه پرواز تركي بود وفوق العاده هواپيماهاي خوب وتميزي داشت مسافرت كرديم چون پروازهاي ايران اير به ميلان ورم بودند به شهر بلونيا پرواز مستقيم نداشتند از ساعت 10شب جمعه بابت تحويل دادند چمدون وگرفتن ارز دولتي بايد ميرفتيم فرودگاه همون روز جمعه بعدازظهرش خاله فرانك وخاله فايزه وشبنم اومدند تهران وشام خورديم رفتيم به سمت فرودگاه مليسا جون تو فوق العاده خوشحال بودي هي ميگفتي بچه ها زود باشيد دير شد ميخوايم بريم پيش خاله فرشته .
تو هيچ وقت كالسكه دوست نداشتي وحاضر نميشدي توي كالسكه بشيني و همين باعث شده بود كالسكه ات نو وآگ در انباري باشه ولي توي اين سفر حتما بايد كالسكه ميبردم چون براي ديدن شهرهاي ديگه لازم ميشد هرچي خاله فرانك وحميد گفتند الكي كالسكه نيار اين نميشنه من گفتم نه من ميدونم چقدر بايد پياده روي كنيم اين كه بغل كسي جز من نميره من هم نميدونم همش بغلش كنم با خودم ميبرم ببينم چي ميشه قبلش هم هرچقدر برات توضيح دادم كه بايد توي كالسكه بشيني ميگفتي نه من نميشنم من ميترسم و ما راهي فرودگاه شديم بارها را تحويل داديم كالسكه هم پيشم بود تا اينكه دوتا بچه كوچولو را بهت نشون دادم گفتم ببين مليسا ني ني ها توي كالسكه نشستند ببين چقدر خوب و راحته ترس اصلا نداره من خودم پيشت هستم تو نگاه كردي وگفتي مامان من ميخوام سوار كالسكه بشم من هم خوشحال سريع كالسكه را برات باز كردم و تو نشستي ويه خورده با هم ديگه دور زديم تو هم خوشت اومد ولي فقط ميگفتي مامان فرخنده حولم بده كس ديگه اي به كالسكه دست نزنه و همون طور سوار بر كالسكه رفتيم پيش حميد كه ازش خداحافظي كنيم ومن با افتخار ولبخند پيروزمندانه گفتم ديدي من راضيش كردم نشست روي كالسكه وتو خداحافظي كردي اومديم توي فرودگاه نشستيم تا گيت بازبشه بريم داخل هواپيما تو تا ساعت 3 صبح اصلا نخوابيدي تازه كلي با شبنم و توپت بازي كردي.
رفتيم سوار هواپيما شديم كه خداروشكر داخل هواپيما تارسيدن به تركيه كه مدت پروازش سه ساعت بود خواب بودي ودوباره براي پرواز بعدي بيدار موندي واز تركيه به ايتاليا كه پروازش 2:30 بود دوباره خوابيدي ،يادم رفت اينو بگم توي اين سفر كه من داشتم چمدون ميبستم تو هم هرچي اسباب بازي وكتاب داشتي دوست داشتي بياري هي تو ميذاشتي توي چمدون هي من در مي آوردم خلاصه چند تا از كتابهاي مورد علاقه ات را برات گذاشتم ويه كوله داشتي كه توش 12تا توپ رنگي بود تا ديدي ميخوايم بريم فرودگاه گفتي من كوله ام را ميارم من هم قبول كردم ومواظب بودم كه جا نذاري وقتي رسيديم به ايتاليا توي صف بوديم كه پاسهامون را چك كنند و مهر ورود بزنند كه يهو گفتي مامان كوله ام كو كه تازه خبر دار شدم توي هواپيما جا گذاشتيم گفتم الان ميگند چرا حواست نبود بياري ديگه تو گريه كه من كوله ام را ميخوام من هم نااميد كه حالا چي ميشه اگه نتونم كوله ات را پيدا كنم واقعا بايد برگردم چون تو وقتي لج كني چيزي را ميخوام ديگه ول كن نيستي تا اينكه پاسهامون را كنترل كردند من و شبنم رفتيم پيش يه مامور شبنم به زبون انگليسي توضيح داد كه تو كيفت را جا گذاشتي كارت پروازمون را ازما خواستند كه ببيند ما توي كدوم قسمت بوديم وگفتند بشينيد ما هم يك ربع نشستيم دوباره يه مامور اومد گفت خبري نشد گفتيم نه رفت نمي دونم به كي زنگ زد بعد اومد گفت دارند داخل هواپيما را ميكردند ده دقيقه بعد اومد گفت كيفت پيدا شده ولي طول ميكشه بيارند پشينيدكه بعد از بيست دقيقه ديدم يه مامور كه كوله مليسا دستش هست داره مياد گفتم شبنم فقط برو بگير كه الان كوله را باز كنند ببينند 12 تا توپ رنگي هست كلي آبرومون ميره خلاصه ختم به خير شد وكوله را گرفتيم سوار ماشين دويده شديم رفتيم پيش فرشته كه تو خاله فرشته را ديدي كلي با خوشحالي رفتي بغلش توي مسير رفتن به خونه كلي آدمها وخيابون را با دقت نگاه ميكردي چون برات تازگي داشت مردم لباسهاي رنگي پوشيده بودند وروسري سرشون نبود.
روز دوم كه ميخواستيم بريم بيرون وقتي كه من آماده شدم گفتي مامان ديگه اينجا نيمخواد مانتو بپوشي خنديدم بغلت كردم گفتم خوبه حميد بهت گفته مواظب مامان باش تو كه خودت بيشتر بد آموزي داري مامان جون.
20 تير هم عروسي خاله فرشته بود كه خيلي بهت خوش گذشت وكلي رقصيدي همه ميگفتند چه دختر نازي هستش اولش كه لج گرفتي گفتي بادكنك ميخوام خاله فرشته بهت داد بعد بايد بالشك حلقه را تو ميدادي به عروس و دوماد كه اينكار را هم انجام دادي بعد شهردار اونجا مياد مراسم ازدواج را ثبت ميكنه وميخواست عكس بگيره كه تو هم باهاش عكس گرفتي ويه عكس فوق العاده شد .
فرداي عروسي هم با دختر عمه ام ليلا كه اون هم ايتاليا زندگي ميكنه وبا شوهر و دخترش كيارا كه هشت سالش هست وبا بقيه رفتيم كنار دريا تو اونجا خانومها را كه ديدي مايو پوشيدند وتوي آب هستند گفتي مامان درياي اينجا چقدر قشنگه گفتم آره مادر تو اگه يكماه ديگه بيشتر بموني ديگه من نميتونم كنترلت كنم.
وقتي كه بيرون بوديم تا ميگفتيم غذا چي بخوريم ميگفتي بريم مك دونالد چون بار اول بهت جايزه داده بودند وتو خوشت اومده بود وبرات همش جعبه كودك مي گرفتيم كه شامل چهارتا ناكت مرغ وسيب زميني و ماست ميوه اي وجايزه بود كه تو ناكتش را خيلي دوست داشتي وبا اشتها ميخوردي و دسر هم بستني كاكائويي.
به شهرهاي ميلان ، رم ،ونيز و جنوا،فلورانس و برج پيزا هم رفتيم كه خيلي خيلي خوش گذشت حالا بريم سراغ عكسها البته شيرين زبونيت فوق العاده زياد بود كه بخوام بنويسم خودش ميشه يه كتابچه.
حالا بريم سراغ عكسها :
مليسا درفرودگاه امام خميني ساعت يك صبح
مليسا وحباب ساز كه من هرچي يورو داشتم بابت حباب ساز ميدادم با كلكسيوني از حباب ساز برگشتيم
مليسا در انتظار بستني
نمايي از شهر كه عروسي درساختمان روبرو برگزار شد
عروس زيباي من
مليسا وسگ خاله فرشته هانيكن كه كلي با هم بازي ميكردند
مليسا و بالشك حلقه كه بايد تحويل عروس و دوماد ميداد كه از عهده اش به خوبي بر اومد
مليسا وكيارا
مليسا سوار برقطار به سمت فلورانس
فلورانس زيبا كه من عاشقشم
مليسا خسته در راه سفر به رم
ادامه عكسهاي سفر در پست جديد سعي ميكنم در اسرع وقت وبلاگ رابه روز كنم منتظر ما باشيد برميگرديم.